روز اول | عازم خط مقدم
وارد اتاق شدم؛ چند نفر حضور داشتند، شهید چمران هم بود. به امام عرض کردم: «به نظرم اگر به منطقه جنگی بروم مؤثرتر است، اجازه میدهید؟» امام بیدرنگ فرمودند: «بله، شما بروید.» از خوشحالی پر درآوردم. شهید چمران هم اجازه خواست و امام پذیرفت. او گفت: «بهجای دزفول، عصر راهی اهواز شویم، آنجا بهتر است.» پذیرفتم، به خانه رفتم و با خانواده خداحافظی کردم.
مجموعه قصه مبارزه روز اول | ویژهی هفتهی دفاع مقدس
نظرات