در حال بارگذاری ویدیو ...

آهنگ بیکلام و حماسی خشم درون「 نایتکور / Nightcore 」The Fury Within [ Instrumental ]

امپرور
امپرور

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
کنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد

تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت


همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت

ترکیب 2 شعر هوشنگ ابتهاج #-#

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

آهنگ بیکلام و حماسی خشم درون「 نایتکور / Nightcore 」The Fury Within [ Instrumental ]

۱۳ لایک
۴ نظر

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
کنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد

تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت


همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت

ترکیب 2 شعر هوشنگ ابتهاج #-#

موسیقی و هنر