در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 82

۲ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

مرد ـ میدونی چیه ؟ تو زیادی تو کارام دخالت کردی و یه مشکل اساسی برام شدی ... میدونی من با مشکلاتم چیکار میکنم ؟
یوجین آروم سرشو تکون داد
مرد ـ نابودشون میکنم ... از ناجی بودن بکش کنار یا پدربزرگتو میکشم .. دیگه هم قاطی کارام نشو چون این دفعه همه ی کسایی رو که دوسشون داری میکشم ! حتی اون پسرا رو ... امممم اسمشون چی بود ؟ اها اها .... B.A.P ...نه ؟
یوجین حس کرد قلبش وایساد . میدونست شوخی نمیکنه . به علاوه اونا پدربزرگشو داشتن .
اون مرد جلوتر رفت و یه درو باز کرد .
پدربزرگش اونجا رو صندلی فلزی بسته شده بود . دهنشو با چسب بسته بودن .
درسته همیشه یوجینو اذیت کرده بود اما یوجین نمیخواست تنها خانوادشو ول کنه .
با حرص به اون مرد خیره شد ـ تو یه شیطانی ! من کنار نمیرم . درعوض خودت و همه این آدماتو به آتیش میکشم و پدربزرگمو نجات میدم .
رئیس کیم بلند خندید ـ مطمعنی ؟ اگه کاری کنی ، منم این دکمه رو میزنم و .... حدس بزن کی منفجر میشه ؟
چشمای یوجین گرد شدن ـ نه ! پدربزرگ !
ولی یه لحظه مکث کرد و به پدربزرگش نگاه کرد . هیچ بمبی روش نبود . رئیس کیم در بعدی رو باز کرد .
توی اتاق یه قیافه ی خیلی آشنا بهشون خیره شده بود .
یوجین حس کرد نفسش برای چند لحظه وایساد ـ ی..یونگجه !
امکان نداشت ! مگه یونگجه رو امروز ندیده بود ؟ همین چند دیقه پیش بهشون خورد ..... ولی ...
اون یونگجه رو بینشون ندیده بود ... شاید واسه همین اعضا انقد نگران و پریشون بودن و میخواستن چیزی به یوجین بگن .
رئیس کیم آدم زرنگی بود . اون دقیقا دست گذاشته بود روی ضعیف ترین نقطه ی یوجین .
یوجین آروم جلو رفت ـ باشه ... باشه من میرم کنار ... فقط .. فقط بزار برن . لطفا .
یهو یه صدای بم از پشتش اومد ـ جرعت داری کناره گیری کن . هممون با هم این عوضیو میفرستیم اون دنیا !

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 82

۱۷ لایک
۲ نظر

مرد ـ میدونی چیه ؟ تو زیادی تو کارام دخالت کردی و یه مشکل اساسی برام شدی ... میدونی من با مشکلاتم چیکار میکنم ؟
یوجین آروم سرشو تکون داد
مرد ـ نابودشون میکنم ... از ناجی بودن بکش کنار یا پدربزرگتو میکشم .. دیگه هم قاطی کارام نشو چون این دفعه همه ی کسایی رو که دوسشون داری میکشم ! حتی اون پسرا رو ... امممم اسمشون چی بود ؟ اها اها .... B.A.P ...نه ؟
یوجین حس کرد قلبش وایساد . میدونست شوخی نمیکنه . به علاوه اونا پدربزرگشو داشتن .
اون مرد جلوتر رفت و یه درو باز کرد .
پدربزرگش اونجا رو صندلی فلزی بسته شده بود . دهنشو با چسب بسته بودن .
درسته همیشه یوجینو اذیت کرده بود اما یوجین نمیخواست تنها خانوادشو ول کنه .
با حرص به اون مرد خیره شد ـ تو یه شیطانی ! من کنار نمیرم . درعوض خودت و همه این آدماتو به آتیش میکشم و پدربزرگمو نجات میدم .
رئیس کیم بلند خندید ـ مطمعنی ؟ اگه کاری کنی ، منم این دکمه رو میزنم و .... حدس بزن کی منفجر میشه ؟
چشمای یوجین گرد شدن ـ نه ! پدربزرگ !
ولی یه لحظه مکث کرد و به پدربزرگش نگاه کرد . هیچ بمبی روش نبود . رئیس کیم در بعدی رو باز کرد .
توی اتاق یه قیافه ی خیلی آشنا بهشون خیره شده بود .
یوجین حس کرد نفسش برای چند لحظه وایساد ـ ی..یونگجه !
امکان نداشت ! مگه یونگجه رو امروز ندیده بود ؟ همین چند دیقه پیش بهشون خورد ..... ولی ...
اون یونگجه رو بینشون ندیده بود ... شاید واسه همین اعضا انقد نگران و پریشون بودن و میخواستن چیزی به یوجین بگن .
رئیس کیم آدم زرنگی بود . اون دقیقا دست گذاشته بود روی ضعیف ترین نقطه ی یوجین .
یوجین آروم جلو رفت ـ باشه ... باشه من میرم کنار ... فقط .. فقط بزار برن . لطفا .
یهو یه صدای بم از پشتش اومد ـ جرعت داری کناره گیری کن . هممون با هم این عوضیو میفرستیم اون دنیا !