در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۴۹

۱۴ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

+شما مدت زیادی نیست با هم آشنا شدین..کاریم نکردی که یاسی بهت اعتماد کنه..
-هرکاری بگه میکنم..دیگه طاقت رفتار سردشو ندارم..
با چشم به یاسی اشاره کردم تا بگه چی بهش بگم..یاسی شرو کرد به نوشتن..برگه رو گرفت سمتم..مثل قبل شرو کردم به خوندن+جلو مامان و زن داییت وایسا..جوری که یاسی میگفت تو نمیتونی رو حرفشون حرف بزنی..
-نمیشه..نمی..
حرفش تموم نشده یاسی گوشیو قطع کرد..
+چرا اینجوری میکنی؟
-گفتم دوسم نداره..همه حرفاش الکیه..اصن ول کن اونو من گشنمه..تو هم پاشو برو پیش شوهرت..
+نچ نمیرم..
-اول بسم الله قهر کردین؟
+قهر نیستیم نمیخوام باهاش تنها باشم..
-اوهوع پس خوب شد اومدم..
صدای طقه در اومد و پشت بندش صدای آراد-زنده این؟؟چرا صداتون در نمیاد؟؟
-(یاسی)بیا دو دقیقه پیشش نبودی دلش تنگ شد..
+ببند لطفا..
-من با تو کاری ندارم میخوام برم بیرون دارم از گشنگی میمیرم..
+با اون صورت نرو بیرون شوهرم فحشت میکنه..
-شوهرم شوهرم نکن جلو من حسودیم میشه..
بلند شد تا بره بیرون که از پشت گرفتمش و گونشو بوسیدم..
+چشم حسودم..
منو از خودش جدا کرد و گفت-نکن اینجور بدم میاد..
+آره جون خودت..
-جون خودت!
آرایششو پاک کرد..لباسشو در آورد..رفت و در اتاقو باز کرد..آراد دم در به دیوار تکیه داده بود..با باز شدن در نگاهش افتاد به من..
-(آراد)چه عجب!مگه من نگفتم در اتاقتو قفل نکن؟!!
+اون واسه وقتایی که تنهام الان یاسی بود دیگه..
-(آراد)در هر صورت در اتاقت نباید قفل باشه..
+باشه دیگه قفل نمیکنم..
-(یاسی)اینجا هیچ کوفتی پیدا نمیشه بخوریم؟
-(آراد)غذا حاظره منتظر شما بودم..
+شما برین من الان میام..
در و بستم..لباسمو عوض کردم..آرایشمو پاک کردم و رفتم بیرون..بوی لوبیا پلو میومد..من لوبیا پلو خیلی دوس دارم..کی درست کرده بود؟؟پشت میز چهار نفره نشستم..آراد برام غذارو کشید..
+غذارو کی ‌درست کرده؟
-(آراد)چه فرقی میکنه کی درست کرده مهم اینه درست کرده..
دیگه چیزی نگفتم..غذارو که خوردیم با یاسی میزو جمع کردیم..یاسی هم ظرفارو شست..بهش نمیومد ولی ظرف شستنو دوست داشت..آراد جلوی تلوزیون رو مبل نشسته بود..آرام امشب یاسی اینجاست فردا که باهم تنهایین میخوای چیکار کنی؟؟اون شوهرته تا کی میخوای از دستش در بری؟؟

نظرات (۱۴)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۴۹

۹ لایک
۱۴ نظر

+شما مدت زیادی نیست با هم آشنا شدین..کاریم نکردی که یاسی بهت اعتماد کنه..
-هرکاری بگه میکنم..دیگه طاقت رفتار سردشو ندارم..
با چشم به یاسی اشاره کردم تا بگه چی بهش بگم..یاسی شرو کرد به نوشتن..برگه رو گرفت سمتم..مثل قبل شرو کردم به خوندن+جلو مامان و زن داییت وایسا..جوری که یاسی میگفت تو نمیتونی رو حرفشون حرف بزنی..
-نمیشه..نمی..
حرفش تموم نشده یاسی گوشیو قطع کرد..
+چرا اینجوری میکنی؟
-گفتم دوسم نداره..همه حرفاش الکیه..اصن ول کن اونو من گشنمه..تو هم پاشو برو پیش شوهرت..
+نچ نمیرم..
-اول بسم الله قهر کردین؟
+قهر نیستیم نمیخوام باهاش تنها باشم..
-اوهوع پس خوب شد اومدم..
صدای طقه در اومد و پشت بندش صدای آراد-زنده این؟؟چرا صداتون در نمیاد؟؟
-(یاسی)بیا دو دقیقه پیشش نبودی دلش تنگ شد..
+ببند لطفا..
-من با تو کاری ندارم میخوام برم بیرون دارم از گشنگی میمیرم..
+با اون صورت نرو بیرون شوهرم فحشت میکنه..
-شوهرم شوهرم نکن جلو من حسودیم میشه..
بلند شد تا بره بیرون که از پشت گرفتمش و گونشو بوسیدم..
+چشم حسودم..
منو از خودش جدا کرد و گفت-نکن اینجور بدم میاد..
+آره جون خودت..
-جون خودت!
آرایششو پاک کرد..لباسشو در آورد..رفت و در اتاقو باز کرد..آراد دم در به دیوار تکیه داده بود..با باز شدن در نگاهش افتاد به من..
-(آراد)چه عجب!مگه من نگفتم در اتاقتو قفل نکن؟!!
+اون واسه وقتایی که تنهام الان یاسی بود دیگه..
-(آراد)در هر صورت در اتاقت نباید قفل باشه..
+باشه دیگه قفل نمیکنم..
-(یاسی)اینجا هیچ کوفتی پیدا نمیشه بخوریم؟
-(آراد)غذا حاظره منتظر شما بودم..
+شما برین من الان میام..
در و بستم..لباسمو عوض کردم..آرایشمو پاک کردم و رفتم بیرون..بوی لوبیا پلو میومد..من لوبیا پلو خیلی دوس دارم..کی درست کرده بود؟؟پشت میز چهار نفره نشستم..آراد برام غذارو کشید..
+غذارو کی ‌درست کرده؟
-(آراد)چه فرقی میکنه کی درست کرده مهم اینه درست کرده..
دیگه چیزی نگفتم..غذارو که خوردیم با یاسی میزو جمع کردیم..یاسی هم ظرفارو شست..بهش نمیومد ولی ظرف شستنو دوست داشت..آراد جلوی تلوزیون رو مبل نشسته بود..آرام امشب یاسی اینجاست فردا که باهم تنهایین میخوای چیکار کنی؟؟اون شوهرته تا کی میخوای از دستش در بری؟؟