در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 60

۶ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

صبح فرداش نور خورشید باعث نشد بیدار شم . زنگ در بود . به ساعت رو دیوار نگاه کردم . 0ـ0 ساعت 1 بعد از ظهر بودددد ؟!؟! 0ـــــــ0 به به . روز به روز داریم پیشرفت میکنیم .
با تشکر از B.A.P الان کلی چیز تو ذهنم بود که میخواستم فراموش کنم -ـــــــ-
با اینکه زیاد نموندن و ساعت 10 شب رفتن ، من کلی تو تختم وول خوردم و حدودای ساعت 3 صبح خوابیده بودم .
چشامو با دستم مالیدم و از تختم پایین پریدم . درو باز کردم و اولین چیزی که اون روز شنیدم خیلی جالب بود ...
ـ این چه ریختیه ؟! 0ـ0
چند تا پلک زدم تا بفهمم اینی که جلودره کیه ... عه این که جونگ کوک خودمونه 0ـ0
چون همیشه با لباسای مدرسه دیده بودمش نتونستم تشخیص بدمش . این دفعه لباسای شیک پوشیده بود . شیک ولی مشکی و پاره پاره . به به به به خوشمان آمد !
... وایسا ببینم .... یه نگاهی به لباسای خودم انداختم و تازه فهمیدم چرا جونگ کوک اونطوری گفته بود .
یه نیم تنه مشکی با شورتک خییییلی کوتاه ... خیلی کوتاه هاااااا 0ــــ0
لپام قرمز شد و محکم درو کوبیدم .
همینم مونده بود جونگ کوک منو تو این لباسا ببینه -ــــــــ-
سریع رفتم تو اتاقم و یه لباس پوشیده تر پوشیدم بعد برگشتم سمت در و بازش کردم .
جونگ کوک چپ چپ نگام کرد ـ تو یکم پیش درو کوبیدی رو صورتم !؟ -ــــــــــ-
بدبخت حق داشت و تقصیر من بود ولی خو من که قرار نبود جلوش کم بیارم :/
من ـ نه خیرشم . میخواستم لباسامو عوض کنم . نمیخواستم تو منو تو همچین لباسای چیزی ببینی .. چیز ..
صدام کم کم تحلیل رفت . از خجالت میخواستم بترکم . این اتاق کوفتی هم یهو گرم میشه چرا ...
جونگ کوک خم شد رو گوشم و زمزمه کرد ـ لباسای س.ک.سی بود منظورت ؟
بعدشم پوزخند زد .
با آرنجم کوبیدم تو شکمش ـ منحرف نباش بیشور -ـــــــ- اصن تو اینجا چیکار میکنی ؟
جونگ کوک ـ اممم ... داشتم از اینجا رد میشدم .... ( صداش خیلی آروم شد یهو ) گفتم بیام ببینم حالت خوبه ؟
چند بار پشت سر هم پلک زدم . جونگ کوک اومده بود حال منو بپرسه ؟ .... چرا خب ؟
جونگ کوک دید گیج شدم و بهش خیره شدم .
جونگ کوک ـ اخه بعد دیدن اون 6 تا پسر به هم ریخته بودی .
لبخند زدم ـ من خوبم ^^ قول میدم .
بهم نگاه کرد ـ از کجا بدونم داری راستشو میگی ؟ خودت گفتی شاید بازم بهم دروغ گفتی .
شوکه بهش خیره شدم ... به کل فراموش کرده بودم اینو خودم بهش گفتم .

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 60

۱۸ لایک
۶ نظر

صبح فرداش نور خورشید باعث نشد بیدار شم . زنگ در بود . به ساعت رو دیوار نگاه کردم . 0ـ0 ساعت 1 بعد از ظهر بودددد ؟!؟! 0ـــــــ0 به به . روز به روز داریم پیشرفت میکنیم .
با تشکر از B.A.P الان کلی چیز تو ذهنم بود که میخواستم فراموش کنم -ـــــــ-
با اینکه زیاد نموندن و ساعت 10 شب رفتن ، من کلی تو تختم وول خوردم و حدودای ساعت 3 صبح خوابیده بودم .
چشامو با دستم مالیدم و از تختم پایین پریدم . درو باز کردم و اولین چیزی که اون روز شنیدم خیلی جالب بود ...
ـ این چه ریختیه ؟! 0ـ0
چند تا پلک زدم تا بفهمم اینی که جلودره کیه ... عه این که جونگ کوک خودمونه 0ـ0
چون همیشه با لباسای مدرسه دیده بودمش نتونستم تشخیص بدمش . این دفعه لباسای شیک پوشیده بود . شیک ولی مشکی و پاره پاره . به به به به خوشمان آمد !
... وایسا ببینم .... یه نگاهی به لباسای خودم انداختم و تازه فهمیدم چرا جونگ کوک اونطوری گفته بود .
یه نیم تنه مشکی با شورتک خییییلی کوتاه ... خیلی کوتاه هاااااا 0ــــ0
لپام قرمز شد و محکم درو کوبیدم .
همینم مونده بود جونگ کوک منو تو این لباسا ببینه -ــــــــ-
سریع رفتم تو اتاقم و یه لباس پوشیده تر پوشیدم بعد برگشتم سمت در و بازش کردم .
جونگ کوک چپ چپ نگام کرد ـ تو یکم پیش درو کوبیدی رو صورتم !؟ -ــــــــــ-
بدبخت حق داشت و تقصیر من بود ولی خو من که قرار نبود جلوش کم بیارم :/
من ـ نه خیرشم . میخواستم لباسامو عوض کنم . نمیخواستم تو منو تو همچین لباسای چیزی ببینی .. چیز ..
صدام کم کم تحلیل رفت . از خجالت میخواستم بترکم . این اتاق کوفتی هم یهو گرم میشه چرا ...
جونگ کوک خم شد رو گوشم و زمزمه کرد ـ لباسای س.ک.سی بود منظورت ؟
بعدشم پوزخند زد .
با آرنجم کوبیدم تو شکمش ـ منحرف نباش بیشور -ـــــــ- اصن تو اینجا چیکار میکنی ؟
جونگ کوک ـ اممم ... داشتم از اینجا رد میشدم .... ( صداش خیلی آروم شد یهو ) گفتم بیام ببینم حالت خوبه ؟
چند بار پشت سر هم پلک زدم . جونگ کوک اومده بود حال منو بپرسه ؟ .... چرا خب ؟
جونگ کوک دید گیج شدم و بهش خیره شدم .
جونگ کوک ـ اخه بعد دیدن اون 6 تا پسر به هم ریخته بودی .
لبخند زدم ـ من خوبم ^^ قول میدم .
بهم نگاه کرد ـ از کجا بدونم داری راستشو میگی ؟ خودت گفتی شاید بازم بهم دروغ گفتی .
شوکه بهش خیره شدم ... به کل فراموش کرده بودم اینو خودم بهش گفتم .