در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق بی کلام-قسمت3

۰ نظر
گزارش تخلف
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo  ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}

با خوشحالی رفتم تو اتاقم
من-خب حالا چی بپوشم؟؟؟
رفتم سمت کمد و مانتو چروک چرمم و یه ساپورت مشکی کلفت با یه پوتین که تا زیر زانوم میومد وهمش بند می خورد پوشیدم
موهای نخودی رنگم و که هیچ وقت دوست نداشتم رنگشون کنم رو دم اسبی بستم و یه آرایش ملیحی کردم...کیف پول چرمم رو هم برداشتم
هوا نه گرم بود نه سرد منم که عاشق سرما
ساعت 8 و نیم بود رفتم از اتاق بیرون طبق معمول تارا هنوز تو اتاق بود آخه خیلی به خودش میرسید
پارمیدا هم که همیشه شیش دنگ حواسش به لباشاس و آرایششه ...فقط من ایجا بوقم
لباس پارمیدا یه شلوار جین یخی تنگ با یه مانتو آبی نفتی و پالتو ی سفید بود موهاشم که باز گذاشته بود آرایش عالی داشت
پارمیدا- قورتم دادی دختر
من-جدی؟؟؟ میگم چرا مزه ی شوری تو دهنم میده
پارمیدا-مرض ترشیده خودتی
خندیدم و گفتم
من- ایول که همیشه زود میگیری
تارا اومد
تارا- چی کار بدبخت داری که همش گیر میدی به ترشی و ترشیده گی
خندیدمو گفتم
من- چون ...چون
پارمیدا- الان میگه ترشیده
من- چون ترشیده است
این و گفتم و الفرار
شوخیامون تموم شد و سوار ماشین شدیم و به سمت پاساژ حرکت کردیم
تارا راست میگفت که همه لباس ها چرت بودن ولی آخر پاساژ یه مغاز ی خیلی خوشگل چشمم رو گرفت
تارا- اوناهاش همون مغاه اس
چون سریع میرفتیم مردم متوجهمون نمی شدن ....داخل مغازه رفتیم
فروشنده- وااااو شما همون گروه بلک تیک هستید؟؟؟....اصلا باورم نمیشه این افتخار بزرگیه برا مون
من- ممنون
تارا -ببخشید اون لباسایی روکه سفارش داده بودم رو الان آماده میخوام
فروشنده- بله بله حتما چند لحظه صبرکنید
بعد از چند دقیقه لباسا رو گذاشت چشمام گشاد شد یه لباس خیلی ساده که دکمه ای بود و مثل یه لباس مردونه آستین بلند جذب مشکی جنس نخی.......به فارسی گفتم
من- ایــــن؟؟
پارمیدا هم به فارسی گفت
پارمیدا-این که از مد افتاده است...ولی چرا اینو انتخاب کردی
فروشنده کنجکاو بود بدونه چی میگیم
تارا- یه چند لحظه صبر کنید...ببخشید می تونید چراغ رو خاموش کنید
فروشند-چشم حتما
چراغ خاموش شد و از چیزی که میدیدم شاخ در آوردم
**********

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

عشق بی کلام-قسمت3

۴ لایک
۰ نظر

با خوشحالی رفتم تو اتاقم
من-خب حالا چی بپوشم؟؟؟
رفتم سمت کمد و مانتو چروک چرمم و یه ساپورت مشکی کلفت با یه پوتین که تا زیر زانوم میومد وهمش بند می خورد پوشیدم
موهای نخودی رنگم و که هیچ وقت دوست نداشتم رنگشون کنم رو دم اسبی بستم و یه آرایش ملیحی کردم...کیف پول چرمم رو هم برداشتم
هوا نه گرم بود نه سرد منم که عاشق سرما
ساعت 8 و نیم بود رفتم از اتاق بیرون طبق معمول تارا هنوز تو اتاق بود آخه خیلی به خودش میرسید
پارمیدا هم که همیشه شیش دنگ حواسش به لباشاس و آرایششه ...فقط من ایجا بوقم
لباس پارمیدا یه شلوار جین یخی تنگ با یه مانتو آبی نفتی و پالتو ی سفید بود موهاشم که باز گذاشته بود آرایش عالی داشت
پارمیدا- قورتم دادی دختر
من-جدی؟؟؟ میگم چرا مزه ی شوری تو دهنم میده
پارمیدا-مرض ترشیده خودتی
خندیدم و گفتم
من- ایول که همیشه زود میگیری
تارا اومد
تارا- چی کار بدبخت داری که همش گیر میدی به ترشی و ترشیده گی
خندیدمو گفتم
من- چون ...چون
پارمیدا- الان میگه ترشیده
من- چون ترشیده است
این و گفتم و الفرار
شوخیامون تموم شد و سوار ماشین شدیم و به سمت پاساژ حرکت کردیم
تارا راست میگفت که همه لباس ها چرت بودن ولی آخر پاساژ یه مغاز ی خیلی خوشگل چشمم رو گرفت
تارا- اوناهاش همون مغاه اس
چون سریع میرفتیم مردم متوجهمون نمی شدن ....داخل مغازه رفتیم
فروشنده- وااااو شما همون گروه بلک تیک هستید؟؟؟....اصلا باورم نمیشه این افتخار بزرگیه برا مون
من- ممنون
تارا -ببخشید اون لباسایی روکه سفارش داده بودم رو الان آماده میخوام
فروشنده- بله بله حتما چند لحظه صبرکنید
بعد از چند دقیقه لباسا رو گذاشت چشمام گشاد شد یه لباس خیلی ساده که دکمه ای بود و مثل یه لباس مردونه آستین بلند جذب مشکی جنس نخی.......به فارسی گفتم
من- ایــــن؟؟
پارمیدا هم به فارسی گفت
پارمیدا-این که از مد افتاده است...ولی چرا اینو انتخاب کردی
فروشنده کنجکاو بود بدونه چی میگیم
تارا- یه چند لحظه صبر کنید...ببخشید می تونید چراغ رو خاموش کنید
فروشند-چشم حتما
چراغ خاموش شد و از چیزی که میدیدم شاخ در آوردم
**********