در حال بارگذاری ویدیو ...

HUSH Ꮺ / خاموش Ꮺ پارت ششم

✙Blue Sun✙
✙Blue Sun✙

***6***
(تهیونگ با &، امیلی با @، رکس $ و توضیحات داستان با () نشون داده میشن)
@عا.عایییی چقد... دلم درد میکنه! بی.بیشتر پهلوم! &اه خواب مارو کوفت نکن بگیر بخواب @ج.جدی میگم... ن.نفسم ب.بند اومده &دسشویی داری حتما/: آخه کی دلش ساعت شش و نیم صبح درد میگیره؟ @پ.پیش اومده دیگه! (امیلی که درد پهلو و دلش خیلی بهش فشار اورده بود، به ناخواسته چشماشو بست و جیغ خفیفی کشید که با اینکار تهیونگ وادار شد دردشو جدی بگیره و از جاش پاشه... همچنین جین و لونا هم بیدار شده بودن و با چشمایی که هنوز بخاطرِ از خواب بیدار شدن تار بود، به امیلی نگاه کردن...) &هی تو چت شد؟ @میگم دارم میمیرم،میگی چته؟ &خیلی خب، پرستارو صدا بزنم؟ @ن.نه... فقط... فقط کمکم کن بلند شم (تهیونگ با بی حوصلگی به امیلی کمک کرد از جاش بلند شه و وایسه، امیلی رنگش پریده بود و هیچکس نمیدونست دقیقا چه چیزی باعث شده انقد حالش بد باشه... با کمک تهیونگ و همچنین با قدمای آهسته به سمت روشویی رفت... و بعدِ سه تا نفس عمیق که با لرزش همراه بود،، تمام محتویات غذایی که دیشب خورده بود رو اونجا خالی کرد... بالا اورده بود و سرگیجه شدید داشت پس بلافاصله نشست رو زمین و درحالی که نفس نفس میزد و خون دماغشو تمیز میکرد، سرش رو به دیوار تکیه داد...) (ادامه در بخش نظرات...)

نظرات (۷۰)

Loading...

توضیحات

HUSH Ꮺ / خاموش Ꮺ پارت ششم

۲۴ لایک
۷۰ نظر

***6***
(تهیونگ با &، امیلی با @، رکس $ و توضیحات داستان با () نشون داده میشن)
@عا.عایییی چقد... دلم درد میکنه! بی.بیشتر پهلوم! &اه خواب مارو کوفت نکن بگیر بخواب @ج.جدی میگم... ن.نفسم ب.بند اومده &دسشویی داری حتما/: آخه کی دلش ساعت شش و نیم صبح درد میگیره؟ @پ.پیش اومده دیگه! (امیلی که درد پهلو و دلش خیلی بهش فشار اورده بود، به ناخواسته چشماشو بست و جیغ خفیفی کشید که با اینکار تهیونگ وادار شد دردشو جدی بگیره و از جاش پاشه... همچنین جین و لونا هم بیدار شده بودن و با چشمایی که هنوز بخاطرِ از خواب بیدار شدن تار بود، به امیلی نگاه کردن...) &هی تو چت شد؟ @میگم دارم میمیرم،میگی چته؟ &خیلی خب، پرستارو صدا بزنم؟ @ن.نه... فقط... فقط کمکم کن بلند شم (تهیونگ با بی حوصلگی به امیلی کمک کرد از جاش بلند شه و وایسه، امیلی رنگش پریده بود و هیچکس نمیدونست دقیقا چه چیزی باعث شده انقد حالش بد باشه... با کمک تهیونگ و همچنین با قدمای آهسته به سمت روشویی رفت... و بعدِ سه تا نفس عمیق که با لرزش همراه بود،، تمام محتویات غذایی که دیشب خورده بود رو اونجا خالی کرد... بالا اورده بود و سرگیجه شدید داشت پس بلافاصله نشست رو زمین و درحالی که نفس نفس میزد و خون دماغشو تمیز میکرد، سرش رو به دیوار تکیه داد...) (ادامه در بخش نظرات...)

سرگرمی و طنز