به یی شون ، شاهزاده سوم یی ، از طرف پدرش دستور داده شد که استان شانشی را پس بگیرد و ژان تان ، رهبر بخش ژوان تیان را منهدم کند. در آن زمان دختری نیز وجود داشت ، نام او Shiyi Yue ، یک قبیله باستان بود. در طول نبرد ، یی Xun به طور تصادفی خط خونی قبیله باستان را فعال می کند ، توتم شیعی یو را می گیرد و از قدرت معنوی خود استفاده می کند تا شیعی یو مجروح شده را به خوبی بیاورد تا با هم فرار کنند. شیعی یو سپس یی زون را به زمین مقدس مقدس قبایل باستان برد تا از تاریخ قبیله باستان بیاموزد و همچنین هویت قبیله باستان خود را تأیید کند. با این حال ، هر دو به طور تصادفی Yinglong ، موجودی اسطوره ای که از سرزمین مقدس محافظت می کرد ، ناراحت شدند. پس از فرار ، آنها با دختر جوان چو سی که برای تهیه گیاهان دارویی بیرون آمد ملاقات کردند. سپس آنها با هم به استان شانشی بازگشتند