در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۵۲

۴ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

یاسی لب زد-هست تو ثابت کن یاسی تا آخرش هست..
چیزی که فهمیدم از لب زدن یاسی رو گفتم+تو ثابت کن،یاسی پشتت میمونه..
-شماره ی خونشونو میدین؟
+میخوای چی کار؟
-میخوام بگم مامانم زنگ بزنه برای تعیین وقت خاستگاری..
+میفرستم برات..
-مرسی کاری ندارین؟
+نه..خدافظ..
-خدافظ..
قطع کردم..وقتی گوشیو گذاشتم رو میز کنار تخت یاسی پرید و بغلم کرد..
+خفم کردی بیشعور..
-عاشقتم آرام..
+پاشو جم کن برو خونه ننت از بعد محضر سیصد چهارصد باری زنگ زدن..مشکلتم که حله..
از بغلم جدا شد و گفت-آرادو چیکار میکنی؟تهدیداش چی؟
+خاک تو مخت باور کردی حرفاشو؟مگه خونست اصن؟
-بببلههه تازه داره هفت پادشاه و خواب میبینه..
+ساعت چنده؟
-با اجازتون ده..
+میزاری من بخوابم؟
-نه..بخوابی یه پارچ آب یخ میریزم روت..
+خیلی..
-خیلی چی؟!
+نگم بهتره..
-من ساعت یک میرم و از دستم خلاص میشی..
بلند شدم و رفتم دستشویی..صورتمو شستم و مسواک زدم..رفتم سمت اتاق آراد..درش بسته بود..در زدم ولی کسی جواب نداد..احتمالا خوابه..دستگیره رو دادم پایین و رفتم تو اتاق..حدسم درست بود خوابه..کنارش رو تخت نشستم..دستمو بردم لای موهاش..همیشه از این کار خوشم میومد..همونجوری که با موهاش بازی میکردم صداش زدم+آراد..آراد جان..پاشو عزیزم..پاشو..
بدنش تکون آرومی خورد ولی بیدار نشد..یه قسمت از ملافه رو برداشتم کشیدم رو دماغش..با دستش ملافه رو پس زد.. دوباره این کارو کردم..با صدای خوابالودش گفت-کرم نریز عروسک..
+پاشو مگه تو کار و زندگی نداری؟!
-زندگیم فعلا داره کرم میریزه..
+جدی گفتم..
چشماشو باز کرد و نگاهم کرد..
-مگه من شوخی کردم؟
دستمو که رو سرش بود گرفت گذاشت رو لبش..بوسه ای زد و دستشو قلاب کرد تو دستم..
+پاشو..
-برو من میام..
چشمامو بستم(ینی باشه) و رفتم از اتاق بیرون..صبحانه ای که یاسی حاضر کرده بودو دور هم خوردیم..از قرار معلوم آراد امروز شرکت نمیرفت..

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۵۲

۵ لایک
۴ نظر

یاسی لب زد-هست تو ثابت کن یاسی تا آخرش هست..
چیزی که فهمیدم از لب زدن یاسی رو گفتم+تو ثابت کن،یاسی پشتت میمونه..
-شماره ی خونشونو میدین؟
+میخوای چی کار؟
-میخوام بگم مامانم زنگ بزنه برای تعیین وقت خاستگاری..
+میفرستم برات..
-مرسی کاری ندارین؟
+نه..خدافظ..
-خدافظ..
قطع کردم..وقتی گوشیو گذاشتم رو میز کنار تخت یاسی پرید و بغلم کرد..
+خفم کردی بیشعور..
-عاشقتم آرام..
+پاشو جم کن برو خونه ننت از بعد محضر سیصد چهارصد باری زنگ زدن..مشکلتم که حله..
از بغلم جدا شد و گفت-آرادو چیکار میکنی؟تهدیداش چی؟
+خاک تو مخت باور کردی حرفاشو؟مگه خونست اصن؟
-بببلههه تازه داره هفت پادشاه و خواب میبینه..
+ساعت چنده؟
-با اجازتون ده..
+میزاری من بخوابم؟
-نه..بخوابی یه پارچ آب یخ میریزم روت..
+خیلی..
-خیلی چی؟!
+نگم بهتره..
-من ساعت یک میرم و از دستم خلاص میشی..
بلند شدم و رفتم دستشویی..صورتمو شستم و مسواک زدم..رفتم سمت اتاق آراد..درش بسته بود..در زدم ولی کسی جواب نداد..احتمالا خوابه..دستگیره رو دادم پایین و رفتم تو اتاق..حدسم درست بود خوابه..کنارش رو تخت نشستم..دستمو بردم لای موهاش..همیشه از این کار خوشم میومد..همونجوری که با موهاش بازی میکردم صداش زدم+آراد..آراد جان..پاشو عزیزم..پاشو..
بدنش تکون آرومی خورد ولی بیدار نشد..یه قسمت از ملافه رو برداشتم کشیدم رو دماغش..با دستش ملافه رو پس زد.. دوباره این کارو کردم..با صدای خوابالودش گفت-کرم نریز عروسک..
+پاشو مگه تو کار و زندگی نداری؟!
-زندگیم فعلا داره کرم میریزه..
+جدی گفتم..
چشماشو باز کرد و نگاهم کرد..
-مگه من شوخی کردم؟
دستمو که رو سرش بود گرفت گذاشت رو لبش..بوسه ای زد و دستشو قلاب کرد تو دستم..
+پاشو..
-برو من میام..
چشمامو بستم(ینی باشه) و رفتم از اتاق بیرون..صبحانه ای که یاسی حاضر کرده بودو دور هم خوردیم..از قرار معلوم آراد امروز شرکت نمیرفت..