در حال بارگذاری ویدیو ...

فن

➷Yuki➷ -۵ / ۵

وانشات جونگ کوک + کپ ( ورود پسرا ممنوع)

۱۹ نظر گزارش تخلف
➷Yuki➷
➷Yuki➷

( ورود پسران ممنوع)

_ یسری توضیحات: تو جئون ا/ت همسر بهترین مافیای کل اسیا جئون جونگ کوک بودی که ازدواجت باهاش اجباری بوده!بعد ازدواج گفتی نمیتونی تو اون عمارت بزرگ زندگی کنی برای همین یه خونه اپارارتمانی لوکس برات خرید تا اونجا باهم زندگی کنید.. فقط تو و اون :)

شروع:

_ صب شده بود... از خواب پاشدی... نمیدونستی ساعت چنده برای همین دستتو دراز کردی تا گوشیتو برداری... با دیدن ساعت شوکه شدی... ساعت 10 بودو تو خواب بودی... خواستی باشی که حس کردی شکمت درد میکنه...زیرتم ی کوچولو خیس بود... نگا که کردی فهمیدی پریود شدی...غم برت داشت ولی بهش اهمیت ندادی و بلند شدی لباستو عوض کردی و رو تختی رو عوض کردی نمیدونستی جونگ کوک کجاست و برات مهم نبود...معلوم نبود باز رفته بود کدوم بدبختی رو بکشه ...اول رفتی صبونه خوردی و یکم غذا درس کردی و خونه رو مرتب کردی..... تا اینکه وقتی ساعتو نگا کردی ساعت 8 شب بود.. خسته کوفته خودتو انداختی رو کاناپه... و تلویزیونو روشن کردی... تا اینکه... بعد از یه رب فیلم دیدن زنگ خونه خورد... جونگ کوک اومده بود خونه... رفتی درو وا کردی و سفره رو براش چیدی غذاشو خورد بعدشم ظرفارو شستی.... ولی دیگه نمیتونستی رو پاهات وایستی..رفتی اتاق و خودتو انداختی رو تخت و گریه کردی.. تا اینکه جونگ کوک اومدو در اتاقو وا کرد و با یه صدای نگران گفت: خوبی؟؟
گفتی: شکمم درد میکنه
گفت: به من چه... خودش خوب میشه...
بعد از شنیدن این حرف دلت میخواست کلی فوش بهش بدی..
____________

( 15 دقیقه بعد)

- اومد تو اتاق اما این دفعه.. با کلی شکلات و بستنی و پاستیلو... با دیدن اونا نتونستی خودتو کنترل کنی و دستتو گرفتی سمتشون و
گفتی : همرو بده من
گفت: باشه ولی به یه شرط
گفتی:چه شرطی؟ -_- ( یادم نیست شرطو چطوری مینویسن معذرت)
گفت: هوم...
اینو گفت و ترو بر گردوندن بلوز تو داد بالا و تو عین خنگا نگاش میکردی... توقع داشتی یه کار بیب کنه ولی... یدفعه یه کیسه ی ابه گرمه صورتی گذاشت رو شکمت^^ بعدشم خوراکی رو داد بهت تو کلشو خوردی... شکمت خوب شدو کلی خوراکی خوردی!! تهشم کیسه ی ابه گرمو از رو شکمت برداشت و اومد پیشت دراز کشیده شکمتو مالید.. تو ام خوابت برد:)

نظرات (۱۹)

Loading...

توضیحات

وانشات جونگ کوک + کپ ( ورود پسرا ممنوع)

۱۷ لایک
۱۹ نظر

( ورود پسران ممنوع)

_ یسری توضیحات: تو جئون ا/ت همسر بهترین مافیای کل اسیا جئون جونگ کوک بودی که ازدواجت باهاش اجباری بوده!بعد ازدواج گفتی نمیتونی تو اون عمارت بزرگ زندگی کنی برای همین یه خونه اپارارتمانی لوکس برات خرید تا اونجا باهم زندگی کنید.. فقط تو و اون :)

شروع:

_ صب شده بود... از خواب پاشدی... نمیدونستی ساعت چنده برای همین دستتو دراز کردی تا گوشیتو برداری... با دیدن ساعت شوکه شدی... ساعت 10 بودو تو خواب بودی... خواستی باشی که حس کردی شکمت درد میکنه...زیرتم ی کوچولو خیس بود... نگا که کردی فهمیدی پریود شدی...غم برت داشت ولی بهش اهمیت ندادی و بلند شدی لباستو عوض کردی و رو تختی رو عوض کردی نمیدونستی جونگ کوک کجاست و برات مهم نبود...معلوم نبود باز رفته بود کدوم بدبختی رو بکشه ...اول رفتی صبونه خوردی و یکم غذا درس کردی و خونه رو مرتب کردی..... تا اینکه وقتی ساعتو نگا کردی ساعت 8 شب بود.. خسته کوفته خودتو انداختی رو کاناپه... و تلویزیونو روشن کردی... تا اینکه... بعد از یه رب فیلم دیدن زنگ خونه خورد... جونگ کوک اومده بود خونه... رفتی درو وا کردی و سفره رو براش چیدی غذاشو خورد بعدشم ظرفارو شستی.... ولی دیگه نمیتونستی رو پاهات وایستی..رفتی اتاق و خودتو انداختی رو تخت و گریه کردی.. تا اینکه جونگ کوک اومدو در اتاقو وا کرد و با یه صدای نگران گفت: خوبی؟؟
گفتی: شکمم درد میکنه
گفت: به من چه... خودش خوب میشه...
بعد از شنیدن این حرف دلت میخواست کلی فوش بهش بدی..
____________

( 15 دقیقه بعد)

- اومد تو اتاق اما این دفعه.. با کلی شکلات و بستنی و پاستیلو... با دیدن اونا نتونستی خودتو کنترل کنی و دستتو گرفتی سمتشون و
گفتی : همرو بده من
گفت: باشه ولی به یه شرط
گفتی:چه شرطی؟ -_- ( یادم نیست شرطو چطوری مینویسن معذرت)
گفت: هوم...
اینو گفت و ترو بر گردوندن بلوز تو داد بالا و تو عین خنگا نگاش میکردی... توقع داشتی یه کار بیب کنه ولی... یدفعه یه کیسه ی ابه گرمه صورتی گذاشت رو شکمت^^ بعدشم خوراکی رو داد بهت تو کلشو خوردی... شکمت خوب شدو کلی خوراکی خوردی!! تهشم کیسه ی ابه گرمو از رو شکمت برداشت و اومد پیشت دراز کشیده شکمتو مالید.. تو ام خوابت برد:)

موسیقی و هنر