در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان بهم نمره چند میدی ؟(توضیحات)

۵ نظر
گزارش تخلف
*nafiseh*
*nafiseh*

من:نخیر آقای بانمک من داشتم اینجا دنبال ساعتم میگشتم.پسره:خوب به گشتنت ادامه بده ودستمو ول کرد و یه قدم ازم فاصله گرفت و با یه لبخند مضحک زوم شد روم. منم مجبور شدم هی پامو الکی اینو واونور کنم مثلا دنبال ساعتم بعد از یک ربع الکی گشتن خسته شدمو برگشتمو بهش نگاه کردم. صورتش توسط لامپ های تزیینی که همه جای باغ بودن کاملا دیده میشد داشت با همون لبخند مسخره نگام میکرد منم پرو پرو زل زدم بهش حالا که روش دقیق شده بودم دیدم نه بابا این چقده خوشکله موهای لختشو داده بود بالایی وداشت با چشای طوسی و همون لبخند مسخره نگام میکرد توجه نکردم و سرمو بعد از تمام شدن کارم با صورتش بردم پایین یه کت وشلوار پوشیده بود که انگار ششصد بار اتو کردن فکر کنم تاشونش میشدم. پسره که دید من پرو تر از این حرفام و قصد بیخیال شدن ندارم.پسره با اخم:خب اگه خوردنم تموم شد بریم سر اصل مطلب. ایششش پسره بی ادب حالا انگار تحفست. من:نیست دیگه. پسر:اگه واقعا ساعتی در کار بوده باشه. عصبی شدم ای بابا چقده کنه بود ول کن دیگه. من:اصلا اره داشتم فضولی میکردم خب که چی ؟پسره :بعد نیم ساعت تلف کردن وقتم پرو پرو تو چشام نگاه میکنیو میگی داشتم فضولی میکردم یا معذرت خواهی میکنی یا. من:یا چی؟.پسره :یا کاری میکنم که مرغای اسمون به حالت گریه کنن .من:جمع کن بینیم بابا دلت از سمیرا جونت پره واسه من خطو نشون میکشی. وای مثل اینکه خیلی عصبانی شد. پسره:مثل اینکه با زبون خوش حالیت نمیشه اینو گفتو یه قدم امد طرفم. منم یه قدم رفتم عقب باز اون یه قدم امد جلو تو یه فیلم دیده بودم که این اتفاق انقده تکرار میشد تا دختره بخوره به دیوار ولی من تا بخورم به دیوار دو ساعت طول میکشه واسه همین تصمیم گرفتم فرار کنم و شروع کردم به دویدن خواستم برگردم به تالار ولی ترسیدم دنبالم بیادو بخواد ابرومو جلو نازی و بقیه ببره .واسه همین رفتم سمت یکی از ماشینای با کلاس که نمیدونم اسمش چی چی بود اونم رفت اونور ماشین و کمین کرد. پسره :فکر کردی میتونی بدون معذرت خواهی قصر در بری.من:واسه چی باید از بچه پرویی مثل تو معذرت خواهی کنم. پسره:من پررو ام دیگه احتمالا سنگ پای قزوین پیش تو جا نمونه. من:نه چطورر مگه ؟پسره:آخه خیلیییی روت زیاده. در همین حین گوشیش زنگ خورد منم از فرصت استفاده کردمو دویدم سمت حوض .پسره:الو امیر بعدا زنگ میزنم الان باید یه بچه پرو و بی ادبو تربیت کنم وگوشیو قطع کرد. و به سمت من دویید .

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

رمان بهم نمره چند میدی ؟(توضیحات)

۱۸ لایک
۵ نظر

من:نخیر آقای بانمک من داشتم اینجا دنبال ساعتم میگشتم.پسره:خوب به گشتنت ادامه بده ودستمو ول کرد و یه قدم ازم فاصله گرفت و با یه لبخند مضحک زوم شد روم. منم مجبور شدم هی پامو الکی اینو واونور کنم مثلا دنبال ساعتم بعد از یک ربع الکی گشتن خسته شدمو برگشتمو بهش نگاه کردم. صورتش توسط لامپ های تزیینی که همه جای باغ بودن کاملا دیده میشد داشت با همون لبخند مسخره نگام میکرد منم پرو پرو زل زدم بهش حالا که روش دقیق شده بودم دیدم نه بابا این چقده خوشکله موهای لختشو داده بود بالایی وداشت با چشای طوسی و همون لبخند مسخره نگام میکرد توجه نکردم و سرمو بعد از تمام شدن کارم با صورتش بردم پایین یه کت وشلوار پوشیده بود که انگار ششصد بار اتو کردن فکر کنم تاشونش میشدم. پسره که دید من پرو تر از این حرفام و قصد بیخیال شدن ندارم.پسره با اخم:خب اگه خوردنم تموم شد بریم سر اصل مطلب. ایششش پسره بی ادب حالا انگار تحفست. من:نیست دیگه. پسر:اگه واقعا ساعتی در کار بوده باشه. عصبی شدم ای بابا چقده کنه بود ول کن دیگه. من:اصلا اره داشتم فضولی میکردم خب که چی ؟پسره :بعد نیم ساعت تلف کردن وقتم پرو پرو تو چشام نگاه میکنیو میگی داشتم فضولی میکردم یا معذرت خواهی میکنی یا. من:یا چی؟.پسره :یا کاری میکنم که مرغای اسمون به حالت گریه کنن .من:جمع کن بینیم بابا دلت از سمیرا جونت پره واسه من خطو نشون میکشی. وای مثل اینکه خیلی عصبانی شد. پسره:مثل اینکه با زبون خوش حالیت نمیشه اینو گفتو یه قدم امد طرفم. منم یه قدم رفتم عقب باز اون یه قدم امد جلو تو یه فیلم دیده بودم که این اتفاق انقده تکرار میشد تا دختره بخوره به دیوار ولی من تا بخورم به دیوار دو ساعت طول میکشه واسه همین تصمیم گرفتم فرار کنم و شروع کردم به دویدن خواستم برگردم به تالار ولی ترسیدم دنبالم بیادو بخواد ابرومو جلو نازی و بقیه ببره .واسه همین رفتم سمت یکی از ماشینای با کلاس که نمیدونم اسمش چی چی بود اونم رفت اونور ماشین و کمین کرد. پسره :فکر کردی میتونی بدون معذرت خواهی قصر در بری.من:واسه چی باید از بچه پرویی مثل تو معذرت خواهی کنم. پسره:من پررو ام دیگه احتمالا سنگ پای قزوین پیش تو جا نمونه. من:نه چطورر مگه ؟پسره:آخه خیلیییی روت زیاده. در همین حین گوشیش زنگ خورد منم از فرصت استفاده کردمو دویدم سمت حوض .پسره:الو امیر بعدا زنگ میزنم الان باید یه بچه پرو و بی ادبو تربیت کنم وگوشیو قطع کرد. و به سمت من دویید .