《آکاࢪئ:°.☆》
『3:بآلࢪین؟』
《میآواکے آسامئ》؟
بعد دیدن معلم ادبیات سریع بلند میشم و ارتباط چشمی رو از بین میبرم
-سلام خانم فوجیتو¹
+اکاری نمیخوای بری توی کلاس؟
:سریع میدوئم تو کلاس:
+اکاری اکاری دیدیش؟
-چی؟ ها؟ چیو؟
+دانش اموز انتقالی
-چییی نگین که اسا-
_خانم فوجیتو میاد تو کلاس و حرفامونو قطع میشه
:کل کلاس: سلااام خانم فوجیتو
-سلام بچه ها ، خوب میخوام بهتون دانش اموز جدیدمونو معرفی کنم !
-بادست اشاره میکنه که اسامی بیاد تو*
:دوباره اون درخشانی و زیبایی رو میبینم و این بار تو کلاس خودمون !=C
+سلاممم^^ من 《میآواکے آسامئ》هستم ><
امیدوارم بتونیم این زمان کوتاهی رو که درکنار هم هستیم به خوبی بگذورنیم > . <
:کل کلاس دست میزنن :
_خب اسامی میتونی بری کنارِ ..... اکاری بشینی
میاد به سمتم و صندلی کنارم رو میکشه بیرون... کیفشو میزاره و میشینه کنارم ~
_______________
-یه برگه از دفترچه ش میکنه ، یه چیزی مینویسه و برگه رو میده به من ~ 《سلام ^^ خب بخاطر اولین برخوردمون معذرت میخوام که اونجوری بود><
اها از خانم فوجیتو شنیدم که اسمت اکاری عه
خیلی اسمت قشنگهه>>>
میخوای بیشتر آشنا شیم؟^^》
-وای اون چقدر از ^^ / >< استفاده میکنهه .. چه ناززTT>>
سلامم:>
اها نه من باید بگم ببخشید که بهت خوردم* :"
وای مرسییTT>>
ولی به قشنگی 《اسامی》 نمیشه کههㅠㅠ
البتهه>< ... خب سوال بپرس من جواب میدم بعد خودت جواب بده ^^
★{ و اینجوری اولین گفتگو بین ما شکل میگیره }
-باشههD:
خب اینارو جواب بده :
Mbti: Enfj
تاریخ تولد: ۱ مارچ ۱۹۹۶
چیزایی که دوست داری: باله / نقاشی کردن/ گیتار / شکوفه ها / ثبت خاطراتی که دوست دارم با دوربینم :>
خب بزار حالا من بگم:
Mbti: isfp
تاریخ تولد: ۱۸ دسامبر ۱۹۹۵ :>
چیزایی که دوست دارم : پیانو / بند های موسیقی / قاصدک ها/ ...
-خیلی سریع کاغذو مچاله میکنه
+با خودم فکر میکنم که شاید این ریکشنش نسبت به چیزایی که بود که نوشتم؟ نکنه که چیز بدی نوشتم؟
درحالی که "ماتِ نیمرخشم" خانم فوجیتو یهو کنارم ظاهر میشه و با اون صدای جیغ جیغیش بلند مثل دیوانه ها اسممو صدا میزنه
-انامی اکااااری؟
+درحالی که مث سگ از جام میپرم : بله خانم
-پاشو سوال بعدیرو حل کن
+اع آخه...
-چیزی میخوای بگی؟
_اع اکاری میخواد بگه که چون تو این سوال مشکل داره اگه بشه یه دقیقه صبر کنین و بعد بیاد حلش کنه
نظراتت*