رمان love in class B

love in class B

۲۲ ویدیو
AYGIN -۲۲ / ۱۲

love in class B

۴ نظر گزارش تخلف
AYGIN
AYGIN

پارت دوازدهم:
کیونگ کیسه رو برعکس کرد و کرد تو دستش و آروم آروم رفت سمت سوسکه.دستشو با ترس دراز کرد و سریع سوسکو گرفت ولی یهو یچی از زیر پاش در رفت و سوسک پرت شد رو هوا.با صدای جیغ بکی چشم از کیونگ که روی زمین افتاده بود برداشتم.سوسک افتاده بود رو صورت بکی.نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.بکی محکم زد رو صورتش و سوسکو انداخت پایین.بکهیون جیغ جیغ کنان گفت:
-کیونگسوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
کیونگ کمرشو گرفت و بلند شد و گفت:
-کجا رفت؟
-کی؟
-سوسک
-اینا زیر میز
کیونگ با عصبانیت دمپایی دستشویی رو برداشت و اومد بزنه رو سوسکه کهبا سرعت از زیر میز اومد بیرون و رفت سمت پلها.کیونگ دمپایی رو پرت کرد.همون لحظه در خونه باز شد و دمپایی بجای برخورد به سوسک خورد به صورت مامان.مامان جیغی کشید و گفت:
-کیونگسووووووووووووووووووووو
من و بکی داشتیم با دهن باز به مامان نگاه میکردیم.مامان خم شد دمپایی رو برداشت و پرت کرد سمت کیونگ و راست خورد تو کلش.
-چیکار دارین میکنین شماها؟
-سوسک اومده بود
-کوش حالا؟
-نمیدونم
بابا از تو حیاط اومد تو خونه.سوسکه تو دستش بود.
-عه!این اینجاچیکار میکنه
-گرفتمش دیگه
-آفرین بابایییییییی
بابا تعظیمی کرد و گفت:
-خواهش میکنم
خندیدم و گفتم:
-وای مامان نبودی ببینی این دوتا شازده داشتن چیکار میکردن.کیونگ که سر خورد افتاد سوسکم پرت شد رو صورت بک.
انقد خندیده بودم که دیگه نفسم بالا نمیومد.با داد کیونگ و بکی خندمو قط کردم و صاف نشستم

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

love in class B

۲ لایک
۴ نظر

پارت دوازدهم:
کیونگ کیسه رو برعکس کرد و کرد تو دستش و آروم آروم رفت سمت سوسکه.دستشو با ترس دراز کرد و سریع سوسکو گرفت ولی یهو یچی از زیر پاش در رفت و سوسک پرت شد رو هوا.با صدای جیغ بکی چشم از کیونگ که روی زمین افتاده بود برداشتم.سوسک افتاده بود رو صورت بکی.نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.بکی محکم زد رو صورتش و سوسکو انداخت پایین.بکهیون جیغ جیغ کنان گفت:
-کیونگسوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
کیونگ کمرشو گرفت و بلند شد و گفت:
-کجا رفت؟
-کی؟
-سوسک
-اینا زیر میز
کیونگ با عصبانیت دمپایی دستشویی رو برداشت و اومد بزنه رو سوسکه کهبا سرعت از زیر میز اومد بیرون و رفت سمت پلها.کیونگ دمپایی رو پرت کرد.همون لحظه در خونه باز شد و دمپایی بجای برخورد به سوسک خورد به صورت مامان.مامان جیغی کشید و گفت:
-کیونگسووووووووووووووووووووو
من و بکی داشتیم با دهن باز به مامان نگاه میکردیم.مامان خم شد دمپایی رو برداشت و پرت کرد سمت کیونگ و راست خورد تو کلش.
-چیکار دارین میکنین شماها؟
-سوسک اومده بود
-کوش حالا؟
-نمیدونم
بابا از تو حیاط اومد تو خونه.سوسکه تو دستش بود.
-عه!این اینجاچیکار میکنه
-گرفتمش دیگه
-آفرین بابایییییییی
بابا تعظیمی کرد و گفت:
-خواهش میکنم
خندیدم و گفتم:
-وای مامان نبودی ببینی این دوتا شازده داشتن چیکار میکردن.کیونگ که سر خورد افتاد سوسکم پرت شد رو صورت بک.
انقد خندیده بودم که دیگه نفسم بالا نمیومد.با داد کیونگ و بکی خندمو قط کردم و صاف نشستم