در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۷۴

۱۲۷ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

-بگیر بچتو..
گربه رو یه طرفی انداختم..دست آرادو بغل کردم..
-چیه؟!!حالا که میترسی دست منو گرفتی؟!!
+من همیشه دست تورو میگیرم..
بلندم کرد و گذاشتم رو پاش..سرمو گذاشتم رو شونش..دستشو دورم حلقه کرد..
-فکر نکن سرم گرم کاره حواسم بهت نیستا..میدونم چند وقته این پسره دور و برت میچرخه..
+پس چرا چیزی بهش نمیگی؟
-مگه ازیتت میکنه؟
+خب اونکه نمیدونه من و تو با هم ازدواج کردیم..
-کاری کرده؟
+پیشنهاد ازدواج داد..
-یه کاری میکنم از صد متریتم رد نشه..
+دعوا را نندازی..
-چیه دلت براش میسوزه؟!
+نه بابا اون زیر تریلی هم بره برام مهم نیس بخاطر خودت میگم..
-نگران نباش نفسی..یکم دیگه صبر کنی از دست همشون خلاص میشیم..
+آراد؟
-جان آراد..
+خیلی دوست دارم..
سرمو بوسید و گفت-منم خیلی دوست دارم..
+تو که یه کاری کردی ترسام بریزه نمیتونی یه کاری کنی ترس از تاریکیمم بریزه؟!
-میخوام این ترس بمونه..
+چرا؟!
-چون دلم میخواد تو این یه مورد محتاجم باشی..یجوری بزرگت کردم که تو تاریکی فقط پیش خودم آروم بشی..
+پس هیچ وقت تنهام نزار اگه تو تاریکی تنها بمونم قلبم وایمیسته..
-نمیزارم..شاید از نظر تو و خیلیا یکم لوس باشه ولی من اینجوری دوس دارم..من تا فهمیدم دنیا دست کیه تورو دیدم..دنیام تویی..
صدای نازنین از بیرون اتاق اومد..داشت آرادو صدا میکرد..
+خرمگس معرکه هم که اومد..
صداش بیشتر شد..فکر کنم دیگه پشت در بود..صدای بالا پایین شدن دستگیره اومد..
-(نازنین)آراد..عشقم اگه هستی بیا کارت دارم..آراد جونم خوابی؟
پام به چیزی خورد برای همین یه دفعه کشیدمش عقب..
-چرا اینقدر وول میخوری؟!
+یه موجود پشمالو داشت پامو گاز میگرفت..
-آخر من یه بلایی سر این موجود پشمالو میارم..
+آراد!..امانته دستم..
سرشو گذاشت رو سرم..دستاش دورم محکم تر شد..
-آرام..
+جان؟
-میشه امشب با هم بریم حموم؟!
+ها؟!!با هم؟!!

نظرات (۱۲۷)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۷۴

۶ لایک
۱۲۷ نظر

-بگیر بچتو..
گربه رو یه طرفی انداختم..دست آرادو بغل کردم..
-چیه؟!!حالا که میترسی دست منو گرفتی؟!!
+من همیشه دست تورو میگیرم..
بلندم کرد و گذاشتم رو پاش..سرمو گذاشتم رو شونش..دستشو دورم حلقه کرد..
-فکر نکن سرم گرم کاره حواسم بهت نیستا..میدونم چند وقته این پسره دور و برت میچرخه..
+پس چرا چیزی بهش نمیگی؟
-مگه ازیتت میکنه؟
+خب اونکه نمیدونه من و تو با هم ازدواج کردیم..
-کاری کرده؟
+پیشنهاد ازدواج داد..
-یه کاری میکنم از صد متریتم رد نشه..
+دعوا را نندازی..
-چیه دلت براش میسوزه؟!
+نه بابا اون زیر تریلی هم بره برام مهم نیس بخاطر خودت میگم..
-نگران نباش نفسی..یکم دیگه صبر کنی از دست همشون خلاص میشیم..
+آراد؟
-جان آراد..
+خیلی دوست دارم..
سرمو بوسید و گفت-منم خیلی دوست دارم..
+تو که یه کاری کردی ترسام بریزه نمیتونی یه کاری کنی ترس از تاریکیمم بریزه؟!
-میخوام این ترس بمونه..
+چرا؟!
-چون دلم میخواد تو این یه مورد محتاجم باشی..یجوری بزرگت کردم که تو تاریکی فقط پیش خودم آروم بشی..
+پس هیچ وقت تنهام نزار اگه تو تاریکی تنها بمونم قلبم وایمیسته..
-نمیزارم..شاید از نظر تو و خیلیا یکم لوس باشه ولی من اینجوری دوس دارم..من تا فهمیدم دنیا دست کیه تورو دیدم..دنیام تویی..
صدای نازنین از بیرون اتاق اومد..داشت آرادو صدا میکرد..
+خرمگس معرکه هم که اومد..
صداش بیشتر شد..فکر کنم دیگه پشت در بود..صدای بالا پایین شدن دستگیره اومد..
-(نازنین)آراد..عشقم اگه هستی بیا کارت دارم..آراد جونم خوابی؟
پام به چیزی خورد برای همین یه دفعه کشیدمش عقب..
-چرا اینقدر وول میخوری؟!
+یه موجود پشمالو داشت پامو گاز میگرفت..
-آخر من یه بلایی سر این موجود پشمالو میارم..
+آراد!..امانته دستم..
سرشو گذاشت رو سرم..دستاش دورم محکم تر شد..
-آرام..
+جان؟
-میشه امشب با هم بریم حموم؟!
+ها؟!!با هم؟!!