پارت دوم داستان ( پیمانی برای هفت نفر )

۹ نظر گزارش تخلف
* ... EXO . XOXO  ... *
* ... EXO . XOXO ... *

صدای یه زن جوان اومد که گفت : بیا داخل
و منم رفتم داخل
یه زن جوان بود با چشمای سبز و موهای قرمز و کت و دامن مشکس
سلام من آسویا میدنتور هستم
_ بله میدونم .... دنبالم بیا کلاستو نشونت بدم ... و در ضمن ... خوش اومدی
و از اتاق رفت بیرون و منم دنبالش رفتم ... تو ذهنم همش غر غر میکردم ( خدایا مدیرش اینطوریه معلماش دیگه درسته قورتم ندن شانس اوردم )
رسیدیم دم در یه کلاس ....
در باز شد و یه زن جلوی در نمایان شد
بعد حرف زدناشون با هم مدیر رفت و معلوم منو به داخل هدایت کرد
وقتی رفتم داخل چشام تبدیل گردید به پرتقال
اینجا کجاس ؟
یه آدم مرده روی به میز بود که بعضی از دانش اموزا دورش بودن
و بعضی ها هم مشغول نوشتن بعضی چیزا
خدا به دادم برسه
معلم با صدای بلندی گفت : بچه ها
و همه به سمت معلم چرخیدن
معلم روی لباسش نوشته بود مگومی
فک کنم اسمشه
بعد معلم به من اشاره کرد و گفت : دانش آموز جدید آسویا میدنتور
منم خودمو خم کردم و گفتم : از آشنایی با همتون خوشوقتم
و بعد بلند شدم
معلم به یه میز اشاره کرد و گفت اونجا بشینم
منم نشستم
همه دانش آموزا هم نشستن و معلم شروع کرد به درس دادن .... داشت در مورد قدرت های ماورای زمینی حرف میزد ... تو ذهنم ( خدایا اینجا کجاس ؟
بالاخره کلاس تموم شد و زنگ خورد
منم کتابامو برداشتم و بلند شدم رفتم توی حیاط مدرسه
نشستم روی یه صندلی که یهو یکی گفت : آسویااااا
سرمو بلند کردم و یه پسرو دیدم که داشت میدوید سمتم
یهو جلو ظاهر شد
_ سلام من ریو ساشینا هستم
آشام گشاد شده بود ... چطوری رسید اینجا ؟
نشست پیشم ....
_ کلاس بعدی مال مبارزس ها ؟
مبارزه ؟ آی میگی ریو ؟
_ اهم ... اولن منم از اشناییت خوشوقتم ( تیکه انداخت ) ... بعدشم ... آره مبارزه
پووووف ... همینمون مونده بود بریم کتک کاری توی مدرسه
ریو بلند شد ... خب زنگ که خورد میام دنبالت
و زنگ هم بعد از مدتی به صدا در اومد

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

پارت دوم داستان ( پیمانی برای هفت نفر )

۱۴ لایک
۹ نظر

صدای یه زن جوان اومد که گفت : بیا داخل
و منم رفتم داخل
یه زن جوان بود با چشمای سبز و موهای قرمز و کت و دامن مشکس
سلام من آسویا میدنتور هستم
_ بله میدونم .... دنبالم بیا کلاستو نشونت بدم ... و در ضمن ... خوش اومدی
و از اتاق رفت بیرون و منم دنبالش رفتم ... تو ذهنم همش غر غر میکردم ( خدایا مدیرش اینطوریه معلماش دیگه درسته قورتم ندن شانس اوردم )
رسیدیم دم در یه کلاس ....
در باز شد و یه زن جلوی در نمایان شد
بعد حرف زدناشون با هم مدیر رفت و معلوم منو به داخل هدایت کرد
وقتی رفتم داخل چشام تبدیل گردید به پرتقال
اینجا کجاس ؟
یه آدم مرده روی به میز بود که بعضی از دانش اموزا دورش بودن
و بعضی ها هم مشغول نوشتن بعضی چیزا
خدا به دادم برسه
معلم با صدای بلندی گفت : بچه ها
و همه به سمت معلم چرخیدن
معلم روی لباسش نوشته بود مگومی
فک کنم اسمشه
بعد معلم به من اشاره کرد و گفت : دانش آموز جدید آسویا میدنتور
منم خودمو خم کردم و گفتم : از آشنایی با همتون خوشوقتم
و بعد بلند شدم
معلم به یه میز اشاره کرد و گفت اونجا بشینم
منم نشستم
همه دانش آموزا هم نشستن و معلم شروع کرد به درس دادن .... داشت در مورد قدرت های ماورای زمینی حرف میزد ... تو ذهنم ( خدایا اینجا کجاس ؟
بالاخره کلاس تموم شد و زنگ خورد
منم کتابامو برداشتم و بلند شدم رفتم توی حیاط مدرسه
نشستم روی یه صندلی که یهو یکی گفت : آسویااااا
سرمو بلند کردم و یه پسرو دیدم که داشت میدوید سمتم
یهو جلو ظاهر شد
_ سلام من ریو ساشینا هستم
آشام گشاد شده بود ... چطوری رسید اینجا ؟
نشست پیشم ....
_ کلاس بعدی مال مبارزس ها ؟
مبارزه ؟ آی میگی ریو ؟
_ اهم ... اولن منم از اشناییت خوشوقتم ( تیکه انداخت ) ... بعدشم ... آره مبارزه
پووووف ... همینمون مونده بود بریم کتک کاری توی مدرسه
ریو بلند شد ... خب زنگ که خورد میام دنبالت
و زنگ هم بعد از مدتی به صدا در اومد

کارتون و انیمیشن