ویولن سیاوش زندگانی فقید، فضل اله توکل، کاروان (تنها ماندم) آهنگ محجوبی شعر رهی بیاد استاد بنان، بزرگان فرهنگ ادب هنر ایران
همه شب نالم چون نی چه غمی دارم
دل و جان بردی اما، نشدی یارم! یارم...
با ما بودی؛ بی ما رفتی…
چون بوی گل به کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی
چون کاروان رود؛ فغانم از زمین بر آسمان رود!
دور از یارم؛ خون میبارم
فتادم از پا به ناتوانی؛ اسیر عشقم چنان که دانی…
رهائی از غم نمیتوانم!
تو چاره ای کن؛ که میتوانی…
گر ز دل برآرم آهی؛ آتش از دلم خیزد!
چون ستاره از مژگانم؛ اشک آتشین ریزد…
چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون میبارم…
نه حریفی؛ تا با او غم دل گویم
نه امیدی، در خاطر که تو را جوبم
ای شادی جان، سرو روان
کز بر ما رفتی از محفل ما؛ چون دل ما سوی کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی…
چون بوی گل به کجا رفتی؟
به کجایی غمگسار من؟
فغان زار من بشنو؛ باز آ…
از صبا حکایتی از روزگارِ من بشنو
بازآ بازآ سوی رهی؛ چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافله باد صبا رفتی…
تنها ماندم، تنها ماندم
نظرات