عشق بی کلام-قسمت13

۲ نظر
گزارش تخلف
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo  ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}

شونه هاشو داد بالا و قبول کرد....ای که هردوتون برین زیر تریلی...
با حالت گریه گفتم
من- تاعوووووو بیا کمک
مهیا- چیکار تاعوی بدبخت داری آخه تو؟؟
من- تاعو تو این بازی خیلی عالیه ای کاش به جای راننده تاعو بود
مهیا-اون وقت من میکشتمت اگه خطا می شد
خندیدم و گفتم
من-ببخشید آقا... متاسفانه اینجور که معلومه من باید باشما چوب شور بخورم...نمی خواید قیافه ی شریفتون رو مظهر کنید؟؟
صدای خنده ی تو دماغیش رو اعصابم رفت...
من- چیش خنده داشت؟؟؟
-هیچی بریم اونجا معلوم میشه
ساکت موندم ...نه این واقعا یه تخته اش کمه ...دوباره ماشین راه افتاد و حرکت کردیم
من- ساعت 10 شبه تقریبا 2 ساعته داریم تو خیابون ولو میگردیم ...میشه بگید مقصد کجاست؟؟؟
-رسیدیم
بد نگاش کردم ...چه خری بود این...امیدوارم دیگه راننده ی ما نشه...پیاده شدیم
روبه رومون یه ساختمون بود که غلط نکنم مخصوص پارتیاست
پارمیدا دم گوشم گفت
پارمیدا-می خوایم بریم پارتی؟؟
من- منم دارم به همین فکر می کنم
-دنبالم بیاید
من- اینجا که پارتیه
فقط سکوت کرد...رفتیم داخل اوه اوه چه شلوغه...
من- هی داریم کجا میریم؟؟
و بازم سکوت
من- باتوئم مرتیکه بیشعور
-الان میفهمی....درضمن بیشعور هم خودتی
من-حیف کهاینجاییم وگرنه با این لباسا نمیشه فکتتو پایین آورد
بلند خندید
مهیا- شما دوتا چی دارین پچ پچ می کنین؟؟
من- هیچی بعدا بهت میگم
رفتیم طبقه بالا...اوفییییش گوشام کر شد با اون صدای گوش خراش آهنگ...رسیدیم به یه اتاق فکر کنم از اون اتاقایی بود که برای مهمونای مخصوص بود... به درش اشاره کرد
-منظورم اینجاست
اوا چرا صداش تغییر کرد؟؟
گیج نگاش کردم که در باز شد.....
........
می دونی که می خوام چی بگم؟؟آها آفرین خوب گرفتی...زحمت بکش و لایک بده...

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

عشق بی کلام-قسمت13

۵ لایک
۲ نظر

شونه هاشو داد بالا و قبول کرد....ای که هردوتون برین زیر تریلی...
با حالت گریه گفتم
من- تاعوووووو بیا کمک
مهیا- چیکار تاعوی بدبخت داری آخه تو؟؟
من- تاعو تو این بازی خیلی عالیه ای کاش به جای راننده تاعو بود
مهیا-اون وقت من میکشتمت اگه خطا می شد
خندیدم و گفتم
من-ببخشید آقا... متاسفانه اینجور که معلومه من باید باشما چوب شور بخورم...نمی خواید قیافه ی شریفتون رو مظهر کنید؟؟
صدای خنده ی تو دماغیش رو اعصابم رفت...
من- چیش خنده داشت؟؟؟
-هیچی بریم اونجا معلوم میشه
ساکت موندم ...نه این واقعا یه تخته اش کمه ...دوباره ماشین راه افتاد و حرکت کردیم
من- ساعت 10 شبه تقریبا 2 ساعته داریم تو خیابون ولو میگردیم ...میشه بگید مقصد کجاست؟؟؟
-رسیدیم
بد نگاش کردم ...چه خری بود این...امیدوارم دیگه راننده ی ما نشه...پیاده شدیم
روبه رومون یه ساختمون بود که غلط نکنم مخصوص پارتیاست
پارمیدا دم گوشم گفت
پارمیدا-می خوایم بریم پارتی؟؟
من- منم دارم به همین فکر می کنم
-دنبالم بیاید
من- اینجا که پارتیه
فقط سکوت کرد...رفتیم داخل اوه اوه چه شلوغه...
من- هی داریم کجا میریم؟؟
و بازم سکوت
من- باتوئم مرتیکه بیشعور
-الان میفهمی....درضمن بیشعور هم خودتی
من-حیف کهاینجاییم وگرنه با این لباسا نمیشه فکتتو پایین آورد
بلند خندید
مهیا- شما دوتا چی دارین پچ پچ می کنین؟؟
من- هیچی بعدا بهت میگم
رفتیم طبقه بالا...اوفییییش گوشام کر شد با اون صدای گوش خراش آهنگ...رسیدیم به یه اتاق فکر کنم از اون اتاقایی بود که برای مهمونای مخصوص بود... به درش اشاره کرد
-منظورم اینجاست
اوا چرا صداش تغییر کرد؟؟
گیج نگاش کردم که در باز شد.....
........
می دونی که می خوام چی بگم؟؟آها آفرین خوب گرفتی...زحمت بکش و لایک بده...