در حال بارگذاری ویدیو ...

گوشه ای از زندگینامه علی کریمی با صدای دلنشین عادل فردوسی پور

۰ نظر گزارش تخلف
فروشگاه اینترنتی دنیا کالا
فروشگاه اینترنتی دنیا کالا

اون وقتها هیچ کسی ککش از این نمی گزید که زمین های فوتبال حتی یک تکه چمن سبز هم ندارند، در آخرین روزهای تلویزیون های سیاه و سفید، بازیکنی پیدا شد که به راز توپ آشنا بود. جوونی با صورتی سرد! که مثل یک سوارکار روی گودی اسب سرکش می تاخت. ما سرخوش از جام جهانی 98، هنوز پوسترهای دایی و عزیزی و مهدوی کیا و باقری رو به دیوار میزدیم که نوبت به او رسید. او، چندماه بعد از یک آشوب فوتسالی! با همان روح آسیب. پس مثل همان روز اول در آزادی بازی به بازی همه رو دریبل زد تا از روزنه های هوش و چشم خودش رو به قلب ما برسونه. علی کریمی
اون وقت ها، یعنی نیمکت فلزی آزادی علی پروینی که راهش رو میگرفت و از وسط چمن خودش رو به نیمکت میرسوند. یعنی سکوهایی که وسط هفته و ساعت 3 بعداز ظهرهم خالی نمیشد. یعنی اینکه روزی هزار نفر خودشون رو برسونند جاده مخصوص تا تمرین تیم مورد علاقه شون رو ببینند. یعنی برش عرضی بی رحمانه به توپ فداکاری که قرار بود لابی گل دومش بشه، یعنی علی کریمی! آخرین گل کوچک بازی که خودش رو برای تئوری های فلسفی فوتبال آماده میکرد.

داستان سریع آغاز شد و به نقطه اوج رسید. آنقدر که وقتی در اولین دوره حضور در تیم ملی در فینال در نقش دفاع چپ با اون شکل دروازه کویت رو باز کرد یادمون رفته بود تازه شش هفن ماهه این جواهر رو کشف کردیم. اونقدر که یادمون رفت اسپندی براش دود کنیم تا چشمهای بد کاری نکنند که او در یک تغیان عجیب در یک بازی نه چندان مهم داور رو ناکار کنه. خبر با تاخیر به تهران رسید اما خود خبر بود، محرومیت یک ساله استعداد فوتبال ایران که اون روزا 10 می پوشید البته به یاد همه هشت ها که حالا میراث داره یکی از با استعدادترین هاشون بود . مجتبی محرمی که چند سال پیش یک داور اهل سوریه رو نوازش کرده بود. بریم به کمی بعد، یک سالی که در تنهایی گذشت و اتفاق هایی که کریمی رو به الاهی امارات برد.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

گوشه ای از زندگینامه علی کریمی با صدای دلنشین عادل فردوسی پور

۰ لایک
۰ نظر

اون وقتها هیچ کسی ککش از این نمی گزید که زمین های فوتبال حتی یک تکه چمن سبز هم ندارند، در آخرین روزهای تلویزیون های سیاه و سفید، بازیکنی پیدا شد که به راز توپ آشنا بود. جوونی با صورتی سرد! که مثل یک سوارکار روی گودی اسب سرکش می تاخت. ما سرخوش از جام جهانی 98، هنوز پوسترهای دایی و عزیزی و مهدوی کیا و باقری رو به دیوار میزدیم که نوبت به او رسید. او، چندماه بعد از یک آشوب فوتسالی! با همان روح آسیب. پس مثل همان روز اول در آزادی بازی به بازی همه رو دریبل زد تا از روزنه های هوش و چشم خودش رو به قلب ما برسونه. علی کریمی
اون وقت ها، یعنی نیمکت فلزی آزادی علی پروینی که راهش رو میگرفت و از وسط چمن خودش رو به نیمکت میرسوند. یعنی سکوهایی که وسط هفته و ساعت 3 بعداز ظهرهم خالی نمیشد. یعنی اینکه روزی هزار نفر خودشون رو برسونند جاده مخصوص تا تمرین تیم مورد علاقه شون رو ببینند. یعنی برش عرضی بی رحمانه به توپ فداکاری که قرار بود لابی گل دومش بشه، یعنی علی کریمی! آخرین گل کوچک بازی که خودش رو برای تئوری های فلسفی فوتبال آماده میکرد.

داستان سریع آغاز شد و به نقطه اوج رسید. آنقدر که وقتی در اولین دوره حضور در تیم ملی در فینال در نقش دفاع چپ با اون شکل دروازه کویت رو باز کرد یادمون رفته بود تازه شش هفن ماهه این جواهر رو کشف کردیم. اونقدر که یادمون رفت اسپندی براش دود کنیم تا چشمهای بد کاری نکنند که او در یک تغیان عجیب در یک بازی نه چندان مهم داور رو ناکار کنه. خبر با تاخیر به تهران رسید اما خود خبر بود، محرومیت یک ساله استعداد فوتبال ایران که اون روزا 10 می پوشید البته به یاد همه هشت ها که حالا میراث داره یکی از با استعدادترین هاشون بود . مجتبی محرمی که چند سال پیش یک داور اهل سوریه رو نوازش کرده بود. بریم به کمی بعد، یک سالی که در تنهایی گذشت و اتفاق هایی که کریمی رو به الاهی امارات برد.

ورزشی