در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت سوم رمان ترسناک نجات یافتگان

۴۴ نظر
گزارش تخلف
reihaneh
reihaneh

تلفن را برداشتم و درحالی که وسط پذیرایی در حال راه رفتن بودم شماره مامانمو گرفتم که صدای گوشی اش از توی اتاق خواب بلند شد.
_اه لعنتی گوشیشو جا گذاشته
قطع کردم و این دفعه شماره بابامو گرفتم ....از استرس با ناخونام پوست لبمو میکندم ....صدای آهنگ پیشوازش روی مخم بود ...آنقدر تلفن زنگ خورد که صدای بوغ اشغال بلند شد...
قطع کردم و دوباره گرفتم .....دوباره ...و ....دوباره ....بعد از 8 بار زنگ زدن و جواب ندادن کسی به تلفن اعصابم خورد شد ....تلفنو پرت کردم که خورد توی دیوار و دل و روده اش بیرون ریخت ....دستامو کردم توی موهام و وسط پذیرایی نشستم ...با گریه گفتم حالا چی کار کنم؟؟
وجدان _نگران نباش خونه فعلا امن ترین جاست ....البته فعلا
میخواستم بگم چه ربطی داره من نگران مامان بابام ...که با صدای جیغ دختر همسایه حرفم را به کل فراموش کردم .....
بلند شدم و ایستادم و گفتم: فکر کنم "فعلا"همین الان تموم شد
. . . .
کسایی که لطف کردن خوندن این پارتو حتما نظر بدن حتی شده یک نقطه بفرستید ممنون ....لایک فراموش نشه

نظرات (۴۴)

Loading...

توضیحات

قسمت سوم رمان ترسناک نجات یافتگان

۳۱ لایک
۴۴ نظر

تلفن را برداشتم و درحالی که وسط پذیرایی در حال راه رفتن بودم شماره مامانمو گرفتم که صدای گوشی اش از توی اتاق خواب بلند شد.
_اه لعنتی گوشیشو جا گذاشته
قطع کردم و این دفعه شماره بابامو گرفتم ....از استرس با ناخونام پوست لبمو میکندم ....صدای آهنگ پیشوازش روی مخم بود ...آنقدر تلفن زنگ خورد که صدای بوغ اشغال بلند شد...
قطع کردم و دوباره گرفتم .....دوباره ...و ....دوباره ....بعد از 8 بار زنگ زدن و جواب ندادن کسی به تلفن اعصابم خورد شد ....تلفنو پرت کردم که خورد توی دیوار و دل و روده اش بیرون ریخت ....دستامو کردم توی موهام و وسط پذیرایی نشستم ...با گریه گفتم حالا چی کار کنم؟؟
وجدان _نگران نباش خونه فعلا امن ترین جاست ....البته فعلا
میخواستم بگم چه ربطی داره من نگران مامان بابام ...که با صدای جیغ دختر همسایه حرفم را به کل فراموش کردم .....
بلند شدم و ایستادم و گفتم: فکر کنم "فعلا"همین الان تموم شد
. . . .
کسایی که لطف کردن خوندن این پارتو حتما نظر بدن حتی شده یک نقطه بفرستید ممنون ....لایک فراموش نشه

سرگرمی و طنز