"آکاࢪی" | chapter 4

۵ نظر گزارش تخلف
Choi Minsoo | Romace Channel
Choi Minsoo | Romace Channel

《آکاࢪئ:°.☆》
『آکاࢪئ شنآوࢪ؟』
^20:03 pm^
+میساکییی[براش دست تکون میدم]3:
+به سمتم میاد*
-عووو اسامی مرسیی ㅋㅋ
-خبری از اکیرا نشد؟
+نهه:C
-خوبههه
+اها خبب داستان باله رفتن اکاری از کجا شروع شدد؟3=
-خب اکاری کلا به باله علاقه داره که فک کنم بهت گفته
+اوهوم اوهوم
اره و ... وقتی که مدرسمون اومدن گفتن کلاسای فوق برنامه ای مثل موسیقی یا ورزش قراره برگذار کنن اکاری باله رو انتخاب کرد
+تو چیزی انتخاب نکردی؟:0
-خب من علاقه ای به موسیقی یا ورزش ندارم میدونی؟
بیشتر به فیکشن نوشتن علاقه دارم(;゜゜)
+^خنده ی کوتاهه^ ... اره اره اومم خب شد گفتی
+اکاری بهم گف که فیکشن می‌نویسین!^^
+منم میتونم کمکتون کنمم؟(・・;)
-عااا ارهه حتما فقط
-صدای زنگ گوشی-
-ام ببخشید اکاریه ، باید جواب بدم
+اوکیی<=
-الو چته؟
:میساکی میتونی برام تاکسی بگیری؟
-چرا خودت نمیگیری؟
:کیف پولم جا مونده ㅋㅋ
-عی خدا
-خب پیاده تا کتابخونه بیا بقیشو با اتوبوس برو دیگه
:بابا زنیکه پام درد میکنهه
-باز خودتو ناکار کردی نه؟
:چی کی من؟ نه بابااا ، بهتره قطع کنم تا بتونم زود تا کتابخونه بیام
-اوهووووممم
-بیب-
《میساکی》
-برمیگردم به لاین کتابای ادبیات ژاپنی که داشتیم با اسامی صحبت می‌کردیم
ولی خب اسامی رو نمیبینم... نکنه ناراحت شد از اینکه یهو رفتم ؟
پوف-
حالالالای لالالای لاااای
-صدای تیک تاک ساعت کتابخونه کم کم اعصابمو بهم میریزه
حوصله ندارم پسسس~
میرم تا کافه تریا تا اکاری بیاد/( -∀-)\...
____
《اکاری》
-صدای زنگ-
_عووو سلام اسامیی شمارمو از کجا داری؟
+سلامم^^ میساکی بهم داد=)!
_عوو اوکی خب جانمم؟DD:
+عام هیچی ، بهم نگفتی کلاس باله میری؟
_عو اونن
_ام میخواستم تو کتابخونه بهت بگم .. الان کجایی؟صداش به کتابخونه نمیخوره؟
+عام مامانم بهم پیام داد که برم خونه واسه همین رفتم دیگه=)
_اعع پس فردا میبینمت =c
+اوم ... اوکی
-پایان مکلامه-
___
:صداش خیلی ناراحت بنظر می‌رسید ... برعکس کل روز که مثل شکوفه های درحال رشد کردن پرانرژی و شاداب بود ... چمیدونم شاید خسته شده
+هوی انامی اکاریی
:اعع میساکییی
+میدوئه بهطرفم *
+بیا
-واوو نسکافهه؟سوپرایز قشنگیهه
+:لبخند:
-《اما لبخندائ لثه ائ اون از همه چی قشنگتࢪن .. چیزی که باعث میشه بعد کلاس باله با وجود درد لبخند بیاد رو لبات》


بقیش تو کامنتاس>3<

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

"آکاࢪی" | chapter 4

۸ لایک
۵ نظر

《آکاࢪئ:°.☆》
『آکاࢪئ شنآوࢪ؟』
^20:03 pm^
+میساکییی[براش دست تکون میدم]3:
+به سمتم میاد*
-عووو اسامی مرسیی ㅋㅋ
-خبری از اکیرا نشد؟
+نهه:C
-خوبههه
+اها خبب داستان باله رفتن اکاری از کجا شروع شدد؟3=
-خب اکاری کلا به باله علاقه داره که فک کنم بهت گفته
+اوهوم اوهوم
اره و ... وقتی که مدرسمون اومدن گفتن کلاسای فوق برنامه ای مثل موسیقی یا ورزش قراره برگذار کنن اکاری باله رو انتخاب کرد
+تو چیزی انتخاب نکردی؟:0
-خب من علاقه ای به موسیقی یا ورزش ندارم میدونی؟
بیشتر به فیکشن نوشتن علاقه دارم(;゜゜)
+^خنده ی کوتاهه^ ... اره اره اومم خب شد گفتی
+اکاری بهم گف که فیکشن می‌نویسین!^^
+منم میتونم کمکتون کنمم؟(・・;)
-عااا ارهه حتما فقط
-صدای زنگ گوشی-
-ام ببخشید اکاریه ، باید جواب بدم
+اوکیی<=
-الو چته؟
:میساکی میتونی برام تاکسی بگیری؟
-چرا خودت نمیگیری؟
:کیف پولم جا مونده ㅋㅋ
-عی خدا
-خب پیاده تا کتابخونه بیا بقیشو با اتوبوس برو دیگه
:بابا زنیکه پام درد میکنهه
-باز خودتو ناکار کردی نه؟
:چی کی من؟ نه بابااا ، بهتره قطع کنم تا بتونم زود تا کتابخونه بیام
-اوهووووممم
-بیب-
《میساکی》
-برمیگردم به لاین کتابای ادبیات ژاپنی که داشتیم با اسامی صحبت می‌کردیم
ولی خب اسامی رو نمیبینم... نکنه ناراحت شد از اینکه یهو رفتم ؟
پوف-
حالالالای لالالای لاااای
-صدای تیک تاک ساعت کتابخونه کم کم اعصابمو بهم میریزه
حوصله ندارم پسسس~
میرم تا کافه تریا تا اکاری بیاد/( -∀-)\...
____
《اکاری》
-صدای زنگ-
_عووو سلام اسامیی شمارمو از کجا داری؟
+سلامم^^ میساکی بهم داد=)!
_عوو اوکی خب جانمم؟DD:
+عام هیچی ، بهم نگفتی کلاس باله میری؟
_عو اونن
_ام میخواستم تو کتابخونه بهت بگم .. الان کجایی؟صداش به کتابخونه نمیخوره؟
+عام مامانم بهم پیام داد که برم خونه واسه همین رفتم دیگه=)
_اعع پس فردا میبینمت =c
+اوم ... اوکی
-پایان مکلامه-
___
:صداش خیلی ناراحت بنظر می‌رسید ... برعکس کل روز که مثل شکوفه های درحال رشد کردن پرانرژی و شاداب بود ... چمیدونم شاید خسته شده
+هوی انامی اکاریی
:اعع میساکییی
+میدوئه بهطرفم *
+بیا
-واوو نسکافهه؟سوپرایز قشنگیهه
+:لبخند:
-《اما لبخندائ لثه ائ اون از همه چی قشنگتࢪن .. چیزی که باعث میشه بعد کلاس باله با وجود درد لبخند بیاد رو لبات》


بقیش تو کامنتاس>3<