گفتم : عه این چلا... نه ببخشید ایاتو کجاس ؟
اریکا خندید : توی چادره دیگه .
داشتم سکته هرو میزدم . من چقدر بی حواس شدم به هیچی توجه نمیکنم .
امروز میخواستیم بریم یکم بگردیم اخه باید گزارش مینوشتیم .هیچی دیگه داشتم واسه گزارشم چیز میز میدیدم که صدایی شنیدم برگشتم اون سمت هیچی نبود یه صدای دیگه از اونور اومد با سرعت برق سرمو به سمت صدا چرخوندم اما هیچی نبود . دوهزاریم افتاد و یه لگد از پشت پرتاب کردم . صدا خندید و پامو پیچوند
- اییییییی
برگشتم سمت صدا عه اینکه چلاق خودمونه .
- چیکار میکنی عوضی ؟
- تشنمه .
- چی ؟
داشتم سکته میکردم . چند قدم رفتم عقب چشمام هم بسته بود . یدفه از پشت خوردم به چیزی .
چشمام رو باز کردم ایاتو جلوم نبود . پس کجا بود ؟ برگشتم پشتمو نگاه کنم که دیدم اون چیزی که خوردم بهش ایاتو بوده . نفهمیدم کدوم ور ولی با سرعت تمام فرار کردم .
اون .... اون ... اشغال عوضی من رو چی فرض کرده ؟
پشتم رو نگاه کردم . خدارو شکر نبود . سرمو که برگردوندم جلو که دیدم رو به روم وایساده .
چند قدم رفتم عقب خوردم به یه درخت . برگشتم فرار کنم که یدفه پام گیر کرد به یه ینگ و از پشت افتادم .