در حال بارگذاری ویدیو ...

من معمولی نبودم 43

۵ نظر
گزارش تخلف
A
A

انتونی رفت کنار یه درخت نشست و سرشو گذاشت روی پاش از بالکن پریدم پایین و رفتم پیشش بهم توجه نمی کرد گفتم:خوبی؟
جواب نمی داد .... یکم صبر کردم بازم هیچی نمی گف گفتم:انتونی؟ خوبی ؟ با صدای زمزمه واری گفت:خون خون خون میخوام ..... حرفشو نشنیده گرفتم و بلند شدم که برم... دستمو گرفت و رگ دستمو گاز گرفت و یکم خون خورد دردم نمی یومد .... دستمو ول کرد و بلند شد واستاد پشتش به من بود می خواستم برم جلوش ولی نمی ذاشت نمی ذاشت صورتشو ببینم اخر سر یه کاری کردم که کلاهش افتاد موهاش موهاش سفید بودن موهاش سفید و طوسی شده بود و سریع برش گردوندم دیدم چشماش طوسی شدن مژه ها و ابروهاش هم طوسی بودن مثل من چشمای منم حالت عادیش طوسی کمرگ بود موهام هم رنگش مثل انتونی سفید و طوسی بودن یه جورایی دودی بودن.... به انتونی نگاه کردم خیلی ضعیف شده بود ،معلوم بود گفتم:چی شده؟ چراا مثل من شدی ها؟
جواب نمی داد انتونییی چرا جواب نمیدی؟ انتونی فقط زمزمه می کرد خون خون خون خون می خوام ..... دستمو گرفت..منو بلند کرد و تکیه داد به درخت دستامو سفت گرفت و چسبوند به درخت گفتم :چیکار می کنی ولمم کن .....
+خفه شوو
 کرد خودشو بیشتر بهم نزدیک کردو سرشو برد نزدیک گردنم و گاز گرفت محکم ...محکم..محکم تر دندوناش داشت ی استوخون گردنم میرسید...داد زدم  و گفتم ولممم کنننن و هولش دادم اونور ...ولی دوباره اومد جلوم وگازم گرفت...اروم گفتم:بسه ....بسه...و دیگه هیچ کاری نکردم... به  موهاش نگاه می کردم  دیدم  موهاش دوباره داره مشکی میشه... چ....چ..راا؟ من ...؟چرااا؟ این شکلی می کنه؟چرا دست از سرم بر نمی داره؟هااا؟  انتونی سرشو اورد عقب

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

من معمولی نبودم 43

۵ لایک
۵ نظر

انتونی رفت کنار یه درخت نشست و سرشو گذاشت روی پاش از بالکن پریدم پایین و رفتم پیشش بهم توجه نمی کرد گفتم:خوبی؟
جواب نمی داد .... یکم صبر کردم بازم هیچی نمی گف گفتم:انتونی؟ خوبی ؟ با صدای زمزمه واری گفت:خون خون خون میخوام ..... حرفشو نشنیده گرفتم و بلند شدم که برم... دستمو گرفت و رگ دستمو گاز گرفت و یکم خون خورد دردم نمی یومد .... دستمو ول کرد و بلند شد واستاد پشتش به من بود می خواستم برم جلوش ولی نمی ذاشت نمی ذاشت صورتشو ببینم اخر سر یه کاری کردم که کلاهش افتاد موهاش موهاش سفید بودن موهاش سفید و طوسی شده بود و سریع برش گردوندم دیدم چشماش طوسی شدن مژه ها و ابروهاش هم طوسی بودن مثل من چشمای منم حالت عادیش طوسی کمرگ بود موهام هم رنگش مثل انتونی سفید و طوسی بودن یه جورایی دودی بودن.... به انتونی نگاه کردم خیلی ضعیف شده بود ،معلوم بود گفتم:چی شده؟ چراا مثل من شدی ها؟
جواب نمی داد انتونییی چرا جواب نمیدی؟ انتونی فقط زمزمه می کرد خون خون خون خون می خوام ..... دستمو گرفت..منو بلند کرد و تکیه داد به درخت دستامو سفت گرفت و چسبوند به درخت گفتم :چیکار می کنی ولمم کن .....
+خفه شوو
 کرد خودشو بیشتر بهم نزدیک کردو سرشو برد نزدیک گردنم و گاز گرفت محکم ...محکم..محکم تر دندوناش داشت ی استوخون گردنم میرسید...داد زدم  و گفتم ولممم کنننن و هولش دادم اونور ...ولی دوباره اومد جلوم وگازم گرفت...اروم گفتم:بسه ....بسه...و دیگه هیچ کاری نکردم... به  موهاش نگاه می کردم  دیدم  موهاش دوباره داره مشکی میشه... چ....چ..راا؟ من ...؟چرااا؟ این شکلی می کنه؟چرا دست از سرم بر نمی داره؟هااا؟  انتونی سرشو اورد عقب