در حال بارگذاری ویدیو ...

من اومدم با فیک+18 چانیوللل..پارت1

۴ نظر گزارش تخلف
MehrrAra
MehrrAra

دود نه ماه از زدواجم باچانیول میگذشت.اوایل هردو هات بودیم...عااااشق بودیم؛البته هنوزم هسیم اما تو این نه ماه اتفاقای زیادی افتاده...دلم میخاد برگردم زمانی ک فقط دوست بودیم یا حداقل دلم میخاد برگردم ب عقب و جلوی خیلی از اتفاقارو بگیرم.نمیدونم تقصیر کدوممونه...چان بهم گفته بود...بهم گفته بود اگ نمیتونم با شغلش کنار بیام ازدواج نکنیم،اما من فک میکردم میتونم باهمه چی کنار بیام،فکرمیکردم!:) آره راست گفته بود ازدواج کردن با ی خواننده معروف سختیای خاص خودشو داره.از حسودی کردنم ب دخترایی ک طرفدارشن و بغلش میکنن و اون باهاشون خوبه گرفته تا درگیری سرموزیک ویدئوها و سریال هایی ک بازی میکنه،گیردادن ب رفتارای بازیگر نقش مقابلش و بحث کردن باچان! نگران شدن سر دیر اومدن و زود رفتناش...چک کردن یواشکی اسم ام اس هاش!دنبال کردن نگاهش همیشه و همه جا نکنه ک کسی چشمشوبگیره...زنگ زدنای وقت و بی وقت و نگرانی وقتی مسافرتای کاری ک میره...لج کردن و حرص دادنش...بحث و دعوا:) سرد شدن هردومون...کم حرف زدنامون...حرف نزدانمون،تو خودمون ریختنا و دلخور بودنامون ، همه و همه داشتن زندگیمونو نااابود میکردن.تا جایی ک الان حتی بهم نمیگه برنامه ی کاریش چیجوریه و هروقت میاد خونه فقط میگره میخابه!خیلی احساس بدی دارم،حس میکنم دیگ دوسم نداره...ازم زده شده!حق میدم درک نکنه گیر دادنا و لج کردن هام سرنگرانی واس از دس دادنشه.بااین کم محلیاش داره دیوونم میکنه اما غرورم اجازه نمیده ازش معذرت بخام و بهش بگم چقد بهش احتیاج دارم،چقد دوسش دارم...منم لج میکنم...بی محلی میکنم.البته فک نکنم براش مهم باشه،دارم خودمو زجر میدم:).اصلا بیخیال...انقدر فک کردم سرم داره منفجر میشه،ب درک ک دوسم نداره...باید ب خودم بگم ب درک...کم کم قلبمم کنده میشه ازش...آرررررره ب درک.فلا باید از شرایط خوب خونه چان استفاده کنم و عشق و حال کنم.بشم ی آدم عوضی اون ک براش مهم نیس:).بالاخره بعد کلی فک کردن خابیدم.صبح وقتی پاشدم نبود،میدونسم نمیاد خونه.اون ب من چیزی نمیگه ولی من ک اخبارشو چک میکنم.شماره مدیر برنامه اش رو هم ک دارم.از اونجایی ک قرار نیست این هفته بیاد خونه هرکاری دلم بخاد میکنم هه.بعد از صبحانه یه تیپ جلف زدمو رفتم بیرون.

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

من اومدم با فیک+18 چانیوللل..پارت1

۷ لایک
۴ نظر

دود نه ماه از زدواجم باچانیول میگذشت.اوایل هردو هات بودیم...عااااشق بودیم؛البته هنوزم هسیم اما تو این نه ماه اتفاقای زیادی افتاده...دلم میخاد برگردم زمانی ک فقط دوست بودیم یا حداقل دلم میخاد برگردم ب عقب و جلوی خیلی از اتفاقارو بگیرم.نمیدونم تقصیر کدوممونه...چان بهم گفته بود...بهم گفته بود اگ نمیتونم با شغلش کنار بیام ازدواج نکنیم،اما من فک میکردم میتونم باهمه چی کنار بیام،فکرمیکردم!:) آره راست گفته بود ازدواج کردن با ی خواننده معروف سختیای خاص خودشو داره.از حسودی کردنم ب دخترایی ک طرفدارشن و بغلش میکنن و اون باهاشون خوبه گرفته تا درگیری سرموزیک ویدئوها و سریال هایی ک بازی میکنه،گیردادن ب رفتارای بازیگر نقش مقابلش و بحث کردن باچان! نگران شدن سر دیر اومدن و زود رفتناش...چک کردن یواشکی اسم ام اس هاش!دنبال کردن نگاهش همیشه و همه جا نکنه ک کسی چشمشوبگیره...زنگ زدنای وقت و بی وقت و نگرانی وقتی مسافرتای کاری ک میره...لج کردن و حرص دادنش...بحث و دعوا:) سرد شدن هردومون...کم حرف زدنامون...حرف نزدانمون،تو خودمون ریختنا و دلخور بودنامون ، همه و همه داشتن زندگیمونو نااابود میکردن.تا جایی ک الان حتی بهم نمیگه برنامه ی کاریش چیجوریه و هروقت میاد خونه فقط میگره میخابه!خیلی احساس بدی دارم،حس میکنم دیگ دوسم نداره...ازم زده شده!حق میدم درک نکنه گیر دادنا و لج کردن هام سرنگرانی واس از دس دادنشه.بااین کم محلیاش داره دیوونم میکنه اما غرورم اجازه نمیده ازش معذرت بخام و بهش بگم چقد بهش احتیاج دارم،چقد دوسش دارم...منم لج میکنم...بی محلی میکنم.البته فک نکنم براش مهم باشه،دارم خودمو زجر میدم:).اصلا بیخیال...انقدر فک کردم سرم داره منفجر میشه،ب درک ک دوسم نداره...باید ب خودم بگم ب درک...کم کم قلبمم کنده میشه ازش...آرررررره ب درک.فلا باید از شرایط خوب خونه چان استفاده کنم و عشق و حال کنم.بشم ی آدم عوضی اون ک براش مهم نیس:).بالاخره بعد کلی فک کردن خابیدم.صبح وقتی پاشدم نبود،میدونسم نمیاد خونه.اون ب من چیزی نمیگه ولی من ک اخبارشو چک میکنم.شماره مدیر برنامه اش رو هم ک دارم.از اونجایی ک قرار نیست این هفته بیاد خونه هرکاری دلم بخاد میکنم هه.بعد از صبحانه یه تیپ جلف زدمو رفتم بیرون.