من معمولی نبودم 74

۳ نظر
گزارش تخلف
A
A

+نه....تو از پیش من تکون نمی خوری..
-می خوام داداشمو پیدا کنم
+نمی دونی زندس یانه؟
-جسدشو پیدا می کنم...
+پیدا نمیشه...
-ساکت شو اههه
+تنبیهت کنم؟
-ها؟
-یا برو بیرون یا همین شکلی بتمرگ اینجا...
انتونی اخم کرد...منو بیشتر به خودش نزدیک کرد و گفت:تو واسه منی .....نمیذارم بهت دست بزنن.....اصلا..ازمن دور نشو....فرار نکن....الان تنها کسی که می تونی بهش اعتماد کنی منم....پس...نکن....اذیت نکن....نه من رو نه خودتو...پس تو نمی ری...هیچ جا نمی ری!!
پشتمو کردم بهش و گفتم:ازت بدم میاد...ولمم کنن..میخوام تنها باشم..
+خیلی حرف میزنی...تو حتی اگه فرار کنی هم بازم پیدات می کنم...نمی تونیی هیچ جا بری...
-ساکت شووو
+این وری شو...
-نمی خوام نگات کنم...
+این شکلی ممکنه دندونام باز بره توی گردنت
-بهشون بگو نرن
+گوش نمی دن
 -نمی خواممممم....هر غلطی که دلت میخواد بکن...واسم مهم نی
 +هر غلطی؟
-هرچی...من نگات نمی کنم
+باشه
سرشو برد نزدیک گردنم وبوسیدش....ولی بعدش دهنشو برد سمت شونه هام...بو کرد....گفت:هرکاری؟!
-هرکاری..
داشت دستشو از ستون فقراتم می کشید پایین...تا این که خورد به بند سوتینم....
+ها؟این چیه؟
-نکن
داشت باهاش ور میرفت...بغضم گرف و برگشتم سمت اون و گفتم:نکن....خواهش می کنم...گریم گرفت....گفتم:بروو..خواهش می کنم... التماست می کنم...برو...می خوام تنها باشم....  دستشو باز کرد...تا دستشو باز کرد سریع از بغلش اومدم بیرون و از تخت اومدم پایین....و دویدم...سمت دستشویی و درو محکم بستم...دست و صورتم و شستم و رفتم بیرون....هنوز روی تخت بود...خواب بود فک کنم...جرئت نمی کردم برم سمت تخت.....یه پتو از کمد برداشتم و رفتم سمت بالکن و دم درش واستادم و بیرون رو نگاه کردم...امشب ماه کامل بود...برف هم نمی یومد هواهم صاف بود...ولی برف ها هنوز روی درخت ها و زمین بودن...ترسیدم برم تو ...چون شاید اون گرگینه هه هنوزم اونجا باشه... در بالکن رو قفل کردم...و رفتم عقب... خوردم به یه کی...گفتم حتما انتونیه..ولی...اون نبود...به تخت نگاه کردم...اون هنوز اونجا بود...برگشتم نگاش کردم...بن بود...من الان با دوتا پسر گنده تویه اتاق تنها بودم...بن از انتونی هم بزرگتر بود.. هم گنده تر...

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

من معمولی نبودم 74

۴ لایک
۳ نظر

+نه....تو از پیش من تکون نمی خوری..
-می خوام داداشمو پیدا کنم
+نمی دونی زندس یانه؟
-جسدشو پیدا می کنم...
+پیدا نمیشه...
-ساکت شو اههه
+تنبیهت کنم؟
-ها؟
-یا برو بیرون یا همین شکلی بتمرگ اینجا...
انتونی اخم کرد...منو بیشتر به خودش نزدیک کرد و گفت:تو واسه منی .....نمیذارم بهت دست بزنن.....اصلا..ازمن دور نشو....فرار نکن....الان تنها کسی که می تونی بهش اعتماد کنی منم....پس...نکن....اذیت نکن....نه من رو نه خودتو...پس تو نمی ری...هیچ جا نمی ری!!
پشتمو کردم بهش و گفتم:ازت بدم میاد...ولمم کنن..میخوام تنها باشم..
+خیلی حرف میزنی...تو حتی اگه فرار کنی هم بازم پیدات می کنم...نمی تونیی هیچ جا بری...
-ساکت شووو
+این وری شو...
-نمی خوام نگات کنم...
+این شکلی ممکنه دندونام باز بره توی گردنت
-بهشون بگو نرن
+گوش نمی دن
 -نمی خواممممم....هر غلطی که دلت میخواد بکن...واسم مهم نی
 +هر غلطی؟
-هرچی...من نگات نمی کنم
+باشه
سرشو برد نزدیک گردنم وبوسیدش....ولی بعدش دهنشو برد سمت شونه هام...بو کرد....گفت:هرکاری؟!
-هرکاری..
داشت دستشو از ستون فقراتم می کشید پایین...تا این که خورد به بند سوتینم....
+ها؟این چیه؟
-نکن
داشت باهاش ور میرفت...بغضم گرف و برگشتم سمت اون و گفتم:نکن....خواهش می کنم...گریم گرفت....گفتم:بروو..خواهش می کنم... التماست می کنم...برو...می خوام تنها باشم....  دستشو باز کرد...تا دستشو باز کرد سریع از بغلش اومدم بیرون و از تخت اومدم پایین....و دویدم...سمت دستشویی و درو محکم بستم...دست و صورتم و شستم و رفتم بیرون....هنوز روی تخت بود...خواب بود فک کنم...جرئت نمی کردم برم سمت تخت.....یه پتو از کمد برداشتم و رفتم سمت بالکن و دم درش واستادم و بیرون رو نگاه کردم...امشب ماه کامل بود...برف هم نمی یومد هواهم صاف بود...ولی برف ها هنوز روی درخت ها و زمین بودن...ترسیدم برم تو ...چون شاید اون گرگینه هه هنوزم اونجا باشه... در بالکن رو قفل کردم...و رفتم عقب... خوردم به یه کی...گفتم حتما انتونیه..ولی...اون نبود...به تخت نگاه کردم...اون هنوز اونجا بود...برگشتم نگاش کردم...بن بود...من الان با دوتا پسر گنده تویه اتاق تنها بودم...بن از انتونی هم بزرگتر بود.. هم گنده تر...