در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۳

۲ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

-پسره؟
+نه دختره..
-مشکوکه ها..
+کل دنیا به آراد شک کنه من بهش اعتماد دارم..اون هیچ وقت به من دروغ نمیگه..
-خوش به‌ سعادتت..
+آرش هم اینجوری به نظر میاد..
-آره..من باید برم یاشا(داداش یاسی) داره کچلم میکنه..بای‌بای آرامشم..
+خدافظ..
قطع کردم..خیلی وقت بود یاشا رو ندیده بودم..یاشا پسر لات و دختر بازی بود..از اون رفیق بازا که تو خونه بند نبودن..ولی با همه این چیزا انرژی مثبت ازش میگرفتم..من و یاسی تازگیا یکم آروم شده بودیم ولی تو دبیرستان کارای قایمکی زیادی انجام میدادیم..چن بار از مدرسه فرار کردیم جالبیش اینجا بود هیچکس هیچ وقت نفهمید..
-اینجایی دو ساعت دارم دنبالت میگردم؟!!گوشیتو چرا جواب نمیدی؟؟
+مگه زنگ زدی؟!
با حالتی کلافه اومد و روبه‌روم نشست..گوشیمو نگاه کردم..ده تا میسکال از آراد..چرا نفهمیدم؟؟آخ!اینکه رو سایلنته..
+سایلنت بود..ببخشید..
پوزخنده کلافه ای زد و گفت-تو یه خونه شست متری عشقمو گم کردم..مگه نگفتم جایی نرو؟!!
+حوصلم سر رفت حالمم بد بود..
-خوبی الان؟
سرمو تکون دادم(یعنی آره)دستاشو باز کرد تا برم تو بغلش..یکم تردید داشتم..نگاهی به داخل انداختم..پرده‌ها جوری بود که اصلا دید نداشت..
-بیا عروسکم..
رفتم تو بغلش..دستشو دورم محکم حلقه کرد..لبخندی زدم و گفتم+چن ساله عشقتو ندیدی؟؟
-تو فکر کن یه قرن..
+چن سالته که یه قرن عشقتو ندیدی؟
-۲۵ سال و چند ماه..
+میدونی عشقت تا تورو داره غم نداره؟
-نه..
+حالا بدون..نازی چه خبر؟
-خوابه..
+الان؟
-زود میخوابه..
+تو چجوری میخوای یه عمر باهاش زندگی کنی؟؟
-کی‌گفته قراره یه عمر باهاش زندگی‌کنم؟
+نازی..
-شکر خورده..من اگه بخوام یه عمر زندگی کنم شریک زندگیم فقط تویی..
+نازی تو خونه فیلم خوفناکی هیجانی ای چیزی نداره؟

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۳

۴ لایک
۲ نظر

-پسره؟
+نه دختره..
-مشکوکه ها..
+کل دنیا به آراد شک کنه من بهش اعتماد دارم..اون هیچ وقت به من دروغ نمیگه..
-خوش به‌ سعادتت..
+آرش هم اینجوری به نظر میاد..
-آره..من باید برم یاشا(داداش یاسی) داره کچلم میکنه..بای‌بای آرامشم..
+خدافظ..
قطع کردم..خیلی وقت بود یاشا رو ندیده بودم..یاشا پسر لات و دختر بازی بود..از اون رفیق بازا که تو خونه بند نبودن..ولی با همه این چیزا انرژی مثبت ازش میگرفتم..من و یاسی تازگیا یکم آروم شده بودیم ولی تو دبیرستان کارای قایمکی زیادی انجام میدادیم..چن بار از مدرسه فرار کردیم جالبیش اینجا بود هیچکس هیچ وقت نفهمید..
-اینجایی دو ساعت دارم دنبالت میگردم؟!!گوشیتو چرا جواب نمیدی؟؟
+مگه زنگ زدی؟!
با حالتی کلافه اومد و روبه‌روم نشست..گوشیمو نگاه کردم..ده تا میسکال از آراد..چرا نفهمیدم؟؟آخ!اینکه رو سایلنته..
+سایلنت بود..ببخشید..
پوزخنده کلافه ای زد و گفت-تو یه خونه شست متری عشقمو گم کردم..مگه نگفتم جایی نرو؟!!
+حوصلم سر رفت حالمم بد بود..
-خوبی الان؟
سرمو تکون دادم(یعنی آره)دستاشو باز کرد تا برم تو بغلش..یکم تردید داشتم..نگاهی به داخل انداختم..پرده‌ها جوری بود که اصلا دید نداشت..
-بیا عروسکم..
رفتم تو بغلش..دستشو دورم محکم حلقه کرد..لبخندی زدم و گفتم+چن ساله عشقتو ندیدی؟؟
-تو فکر کن یه قرن..
+چن سالته که یه قرن عشقتو ندیدی؟
-۲۵ سال و چند ماه..
+میدونی عشقت تا تورو داره غم نداره؟
-نه..
+حالا بدون..نازی چه خبر؟
-خوابه..
+الان؟
-زود میخوابه..
+تو چجوری میخوای یه عمر باهاش زندگی کنی؟؟
-کی‌گفته قراره یه عمر باهاش زندگی‌کنم؟
+نازی..
-شکر خورده..من اگه بخوام یه عمر زندگی کنم شریک زندگیم فقط تویی..
+نازی تو خونه فیلم خوفناکی هیجانی ای چیزی نداره؟