پارت بیست و دوم رمان THE EDICTION (اعتیاد)
*پا پس نکش...*
زمان حال...
هیسونگ:
حتی صدای امواج دریا هم نمیتوانست حواس مرا از نگاه جدی و مصمم میون وو، پرت کند. جدی بود... جدی تر از دو ماه قبل...
ناگهان بر ذهنم گذشت. خاطرات تلخ و شیرین گذشته را... نگاه های به خون نشسته ی میون وو... خشمی که سراسر وجودش را فرا گرفته بود برای جرعه ای شراب... و چه خوب به یاد دارم پژواک صدایم را که ترک بر جام شراب می انداخت...
_اون بطری رو بده به من...
+میون وو به حرفم گوش بده... بزار کمکت کنم... بزار باهم کنترلش کنیم.
_من نمیخوام کنترلش کنمممممم... دست از سرم برداررررر...
+یادت رفت؟ قرار بود توام توی این راه کمکم کنی پس چرا یهو داری این کارو میکنی؟
_دیگه نمیخوام... دیگه نمیتونم... میدونی اعتیاد یعنی چی؟ میدونی وابسته بودن یعنی چی؟
+میون وو نمیخوام مثل بقیه الکی بگم درک میکنم ولی این راهش نیس... بیا اول مشکل مصرف الکلت رو حل کنیم بعد کم کم همه چی درست میشه...
خوب فریادش را که عرش را میلرزاند به یاد دارم... آن روز های ابری... آن روز های سنگین... آن روز های پر از خستگی و پا پس کشیدن... همه را به یاد دارم...
_هیچ چی درست نمیشهههههه... چیو میخوای درست کنی؟ اعتیاد من به الکلو؟ نه ... اشتباه میکنی... شاید بتونی اونو درست کنی ولی هیچ وقت نمیتونی اعتیاد من به سونگهون رو درست کنی... من به اون آدم اعتیاد دارممم... به نفس هاششش... به بوی تنشش... به لمس هاش... من به اون آدم بدقول اعتیاد دارم میفهمییی؟؟؟ پس بزار از خاطراتم بنوشم... بزار مست باشم... نمیخوام منو از خاطرات اون نجات بدی.
نظرات (۲۵)