"آکاࢪی" | Chapter 2
《آکاࢪئ:°.☆》
『2:آسامئ؟』
^07:11 am^
" درحالی که هنوز دارم از توی دوربین کوچیکم به شکوفه ها نگاه میکنم " ...
صدای آقای ساتو¹ رو میشنوم و با سرعت سگ دوربینمو جمع میکنم
-انامی اکاریی... این چه وضعشهه؟ چرا بدون اسم اومدی مدرسه؟
+(الانه که منو بخوره یا ابلفضل)اممم سلام آقای ساتووو صبحتون بخیر خسته نباشیننن! چخبرااا؟
-میدونی که اگه یک بار دیگه سعی کن بدویی و فرار کنی چی میشه دیگه؟
+امم چی میشه؟(;∀; )
-نگاه های ترسناک* ا-
(+قبل اینکه بتونه حرف بزنه فلنگو میبندم...)
-هوی هوی انامی اکارییی
(+واقعا باورم نمیشه یه مرد ۶۰ ساله داره دنبالم میدوعهه آقا از من بگذر برو کپه مرگتو بزاررر)
^8:58 am^
کلاس ِ ۱۱ ی A / زنگ ریاضی:/
مثل همیشه ... زنگ خانم ناکامورا همیشه به نقاشی و رویا پردازی میگذره ...
اینبار یه بالرین و یه داستان سد اند:>
-اکاری؟
+(یهو از جام میپرم ) بله خانم ناکامورا
-میتونی این سوالو توضیح بدی؟
+به تخته نگاه میکنم و تنها چیزی که میبینم شماره سوال. و فرموله...
+انگار که لال شده باشم سکوت کردم
-(صدای زنگ *)
×خب بچه ها جلسه ی بعدی ازتون کوئیز میگیرم تا واسه ی امتحان ترم آماده باشید
+منتظرم تا از کلاس بره بیرون..
+وااای واااای ریدمم
-(هیکاری)یعنی شانست منو حامله کرده اکارییی!
+وااای باورم نمیشه چیزی نمونده بود راهی دفتر شممXD
-اگه شانس اکاری رو داشتم الان دیگه هیچی ازدنیا نمیخواستم ..
+بلند میشم میزنم تو کو☆نش و فرار میکنمم
- هی هی هی آکارییی
+اععع میساکیی² چطوریی؟
-اکاری اکاری اکاری
+جانم چته باز
-دختر انتقالی رو دیدی؟
+هاااا؟
-گفتن قراره تو کلاس شما باشه که..
+چی کی کجا کی چه زمانی داستان چیهه
-(دستمو میکشه و میبرتم تو راهروی سالن اصلی)
+تنها-
-دستشو میزاره رو دهنم و : آروم حرف بزن پدسگگگ
+ تنها چیزی که میبینم موهاشه
- خب به کی☆رممم ...
+عا راستی چیزه اسممو گم کردم ... تو ندیدیش؟
-نهه .. شاید تو اتوبوس افتاده
+امروز پیاده اومدم اخهه
-خب پس دیگه باهاش بای بای کن
+کوفت و مرض ساتو منو میگا☆د اگه پیداش نکنم( T∀T)
-مبارک باشه ... ترکیب اسماتون چی میشه؟
+چون خیلی علاقه دارم به تو اسمشو میزارم میساکی•c •!
-میدوئه دنبالم و جنگ جهانی سوم اینگونه شروع میشه(・_・。)
........
ادامه در نظرات
نظرات (۴)