قسمت دوم پیش مرگ ارباب
خدمتکار جوان ساعت ها بود درد کشنده زایمان را به انتظار کودکش تحمل می کرد و هنوز هم خبری نبود و انگار این کودک قصد جدایی نداشت و انگار می دانست دنیای آدم ها چقدر سیاه و تاریک است و انگار حس می کرد تمام این زشتی هارا که در رحم مادر نمی کند و انگار مادر هنوز هم باید درد میکشید و انتظار.
نظرات (۲)