سرود جاودانه پاییز تقدیم به کسانی که یک کوله پشتی از این ترانه خاطره دارند به آنانکه بهار عمرشان پائیز گشت
پاییز آمد در میان درختان ، لانه کرده کبوتر از تراوش باران می گریزد خورشید از غم با تمام غرورش ، پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه می نشیند من با قلبی به سپیدی صبح ، با امید بهاران می روم به گلستان، همچو عطر اقاقی لابلای درختان می نشینم باشد روزی، به امید بهاران روی دامن صحرا لاله روید
شعر هستی بر لبانم جاری ، پر توانم آری می روم در کوه و دشت و صحرا رهپیمای قله ها هستم من راه خود در طوفان، در کنار یاران می نوردم در کوهستان یا کویر تشنه ، یا که در جنگلها رهنوردی شاد و پر امیدم