سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۰/۰۷/۱۶
خب گایز ساری من ی زره حالم بد بود نتونستم چیزی بزارم ^_^
هق نامجون گفت خفه دستم رو کشید برد توی اتاق بغلی لباسمو در آورد و پرتم کرد رو تخت من گریه میکردم اومد رو تخت برم گردوند و پاهامو باز کرد تا خواستم چیزی بگم از پشت واردم کرد میخواستم جیغ بزنم دستشو گذاشت جلو دهنم گفت هوشششش وقتی هرزه بازی میکنی فکر اینجاها هم باش به زور واردم کرد ناله ای کرد گفت شت چرا اه......انقدر .....تنگی اه...... من جیغ میزدم ولی دستش جلو دهنم بود پس صدام خفه میشد شروع کرد ضربه زدن بعد دو ثانیه سرعتشو برد بالا از درد ملافه رو چنگ میزدم بعد ۵ مین کام کرد کشید بیرون تمام ملافه رو خون گرفته بود به زور بلند شدم ی لباس بپوشم دیدم صدای گریه میاد فهمیدم صدای مینهوعه پس سریع لباس پوشید رفتم بیرون خواستم بغلش کنم که دلم تیر کشید جیغ زدم که گریه منهو بلند ترشد آروم نشستم زمین ولی دردش بد تر شد میخواستم دوباره جیغ بزنم ولی دیدم نمیشه پس مینهو رو بقل کردم بلند شدم رفتم پایین دیدم ته نشسته منم بی تفاوت بهش رفتم تو اشپز خونه ولی حالم بد شد و سیاهی ......................
چشمامو باز کردم دیدیم بیمارستانم و یکنفر داره سرم رو چک میکنه گفتم چ...چم شده؟
گفت حالتون خوبه ولی....همسر تون گفتن بچه رو سقط کنیم
گفتم چ..چی ..ب..چه؟
گفت بله متاسفم
پرستار رفت و نامیجون اومد
گفتم هق ب..چ.ه
گفت هه فکر کردی میزارم بچم توی شکم تویه هرزه بمونه؟