سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۵/۰۱/۱۵
نیا سرش تو لپ تاپش بود و مشغول اماده سازی تحقیقش که نوتیفیکش تلگرامش به صدا در اومد و رو صفحه اسم کیان خودنمایی میکرد لبخندی زد و وارد پی ویو کیان شدو جواب سلامش رو داد.لحظات بعد کیان جواب داد و گفت خوبی خانمی
-ممنون
-مراسم تموم شد خانم دکتر؟
نیا یاد مراسم افتاد و لب برچید و نوشت چرا نیومدی؟منتظر بودم
-بخدا نمی شدکه بیام ولی یه خبر خوب دارم
نیا کنجکاو بود و تایپ کرد چه خبری ؟
-تا شب میفهمی
-اوف کیان بگو دیگه میدونی من 6 ماهه به دنیا اومدم
-نخیر خانم خانما از این خبرانیست
-توقطعا دیونه ای
-ممنون اقا کیان لطف دارید
-خخخخ راستی از اون پدی خول و چل چه خبر
نیا یه استیکر عصبانی فرستاد و تایپ کرد اسمش رو جلوم نیار
-چیه انتقالی گرفت ؟
-اره
-نترس اخرش خودم میگیرمت که نترشی
نیا بازم یه استیکر عصبانی فرستاد و خداحافطی کردو چت رو قطع کردواردگالریش شد و نگاهش به عکساش افتاد کیان براش مثل یه داداش کوچیکتر بود وکلی اذیتش میکرد راستش کیان پسر ساحل و رادوین بود وبهترین دوست نیا .رازی نبود که نیا داشته باشه و کیان ندونه کیانم همینطور حتی حساب تک تک دوست دخترهاش رو داشت .
روابط نیا و کیان خیلی خوب بود و خیلی خوشحال بودن تا 4 سال پیش که عمورادوین انتقالی گرفت به بوشهر و از اون موقع روابطشون به چت و عید به عید دیدن خلاصه میشه اماهنوزم کیان بهترین راز دارو سنگ صبور نیاست...