چوی یونگ و اون سو درحال فرار هستن و یه عده آدمکُش هم دنبالشون.
اینجا سکانسیه که اون سو قراره اون قوطی پلاستیکیه رو پیدا کنه. اولش که سرِ بالا پایین شدن از سنگ ها، هی سان حسابی خسته شده و خیلی بامزه پهن شده کف زمین.
بعدم یکی از عوامل پشت صحنه خودشو لابه لای این سنگ ها استتار کرده و معلوم نیست در حال چه کاریه که همچین که هی سان چشمش بهش می افته میزنه زیر خنده.
.
اون سو قوطی رو پیدا میکنه و حالش دگرگون میشه و وقتی چوی یونگ ازش میپرسه چی شده اون سو میگه فقط.. لطفا بغلم کن (دیدین شبکه نمایش اینو اینطوری دوبله کرده بود: فقط شوکه شدم.. بقیه اش هم که کلا سانسور شد) اینجا هم تا هی سان دستشو میذاره به صورت مین هو دوتاشون خنده شون میگیره و بعدم شروع میکنن به یه بحث دونفره درباره اون سکانس. کارگردان هم اون پشت انگار داره برا خودش سخنرانی میکنه وگرنه این دو تا که مشغول صحبت های خودشونن!