دوازدهم بسه*

۱ نظر گزارش تخلف
Rowan
Rowan

هیچوقت فکر نمیکردم کشتن یه آدم اینقدر حس خوبی داشته باشه...
اینکه رها بشی از تمام آینده هایی که براش نگران بودی...
قبول دارم... حتی وقتی میکشیش باز هم اون خشم توی دلت تموم نمیشه و هنوز یه قسمتی از قلبت میگه اگه اون هنوز زنده بود چی میشد...
ولی اون دیگه زنده نیست... اون مرده... حتی اگه ببینیش انگار که فقط یه آدم رو با ظاهر مشابه اون ملاقات کردی چون میدونی که اون مرده و همه ی خاطراتت باهاش دفن شدن... دیگه گذشته با اون آدم تکرار نمیشه... دیگه هیچ چیز مثل قبل نمیشه... و تو خوشحالی... ون این تنها مرگیه که باعث سوگ تو نمیشه... تو با دستای خودت اونو کشتی...
آره... بالاخره کشتمت... توی سرم کشتمت... توی خاطراتم کشتمت... توی آینده م کشتمت...قبول کردم اون آدمی که میبینمش دیگه تو نیستی... اون آدم رو من خودم کشتم و دفنش کردم...

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

دوازدهم بسه*

۴ لایک
۱ نظر

هیچوقت فکر نمیکردم کشتن یه آدم اینقدر حس خوبی داشته باشه...
اینکه رها بشی از تمام آینده هایی که براش نگران بودی...
قبول دارم... حتی وقتی میکشیش باز هم اون خشم توی دلت تموم نمیشه و هنوز یه قسمتی از قلبت میگه اگه اون هنوز زنده بود چی میشد...
ولی اون دیگه زنده نیست... اون مرده... حتی اگه ببینیش انگار که فقط یه آدم رو با ظاهر مشابه اون ملاقات کردی چون میدونی که اون مرده و همه ی خاطراتت باهاش دفن شدن... دیگه گذشته با اون آدم تکرار نمیشه... دیگه هیچ چیز مثل قبل نمیشه... و تو خوشحالی... ون این تنها مرگیه که باعث سوگ تو نمیشه... تو با دستای خودت اونو کشتی...
آره... بالاخره کشتمت... توی سرم کشتمت... توی خاطراتم کشتمت... توی آینده م کشتمت...قبول کردم اون آدمی که میبینمش دیگه تو نیستی... اون آدم رو من خودم کشتم و دفنش کردم...