به درخواست یکی از دوستام میخوام رمانی که اوایل انجین بودنم نوشتم رو بزارم اما نمیدونم چطوره.لطفا بخونید اگه خواستید بازم میزارم

رمان THE EDICTION

۹۶ ویدیو

فصل دوم رمان THE EDICTION (اعتیاد) پارت یازدهم

*Málek.H*HANDERSON
*Málek.H*HANDERSON

به جمع بچه ها که رسیدیم با سیلی از سلام و احوال پرسی ها رو به رو شدیم.
هیسونگ که با متانت و لبخندی گرم جواب همه را می‌داد را نظاره گر بودم که صدای جونگوون بلند شد..
جونگوون: بیا یه خوشتیپ تر وارد شد چشای میون وو از جونگ سونگ به سوژه جدید انتقالی گرفت...
همگی یک صدا خندیدند و نگاه متعجب هیسونگ را تماشا کردند.
جونگوون: جونگ سونگ شی از دور رقابت ها کنار رفتی دیگه...
_شما مراقب باش از دور زندگی کنار نری بچه...
جونگوون: نگران نیستم. منو تو همیشه توی یه قایقیم...باهم حذف میشیم..
_حداقلش من گربه نیستم بترسم از غرق شدن...
لیوان در دستش را بالا آورد و به سمتم آمد و شرارت بار گفت:
جونگوون: پس بیا یکم امادت کنم که از خیسی و غرق شدن نترسی و جا نزنی...
با خنده فرار کردم و به سمت نیکی رفتم و پشتش قایم شدم.
نیکی: منو درگیر کثافت کاری هاتون نکنید من غرق هم بشم با شما دوتا توی قایق نمیشینم..
ضربه ای به گردنش زدم که با چشم آبی درشت نگاهم کرد.
_ ملت برادرن دارن منم نردبون شهرداری...
به سمت هیسونگ رفتم و پشتش سنگر گرفتم.
جونگوون: فکر کردی بری اونجا در امانی؟
هیسونگ که بدنش از لرزش های خندش تکان می‌خورد بین منو جونگوون ایستاده بود و هر از گاهی توسط من به اینور اونور کشیده میشد تا محتویات لیوان جونگوون رویم نریزد.
جونگوون: قبلا شجاع تر بودیا اینجوری پشت کسی قایم نمیشدی... عوارض قرصاته که شجاعتت پریده؟
_یاااا هزار بار گفتم اینو نگو... اصلا ببینم جرات داری بریزی روم یا نه...
از پشت هیسونگ در آمدم و روبه رویش ایستادم که دست تسلیم بالا برد.
جونگوون:اینجا هواخواه زیاد داری میان خفت مون میکنن بی‌خیال...
شونه ای بالا انداختم و برگشتم که برم که گفت:ولی...
سونو:یاااا میون وو مراقب باش...
به سمت جونگوون برگشتم که خیسی را روی صورتم احساس کردم و بعد آن شلیک خنده بچه ها بود که به هوا پرتاب شد.

نظرات (۷)

Loading...

توضیحات

فصل دوم رمان THE EDICTION (اعتیاد) پارت یازدهم

۱۰ لایک
۷ نظر

به جمع بچه ها که رسیدیم با سیلی از سلام و احوال پرسی ها رو به رو شدیم.
هیسونگ که با متانت و لبخندی گرم جواب همه را می‌داد را نظاره گر بودم که صدای جونگوون بلند شد..
جونگوون: بیا یه خوشتیپ تر وارد شد چشای میون وو از جونگ سونگ به سوژه جدید انتقالی گرفت...
همگی یک صدا خندیدند و نگاه متعجب هیسونگ را تماشا کردند.
جونگوون: جونگ سونگ شی از دور رقابت ها کنار رفتی دیگه...
_شما مراقب باش از دور زندگی کنار نری بچه...
جونگوون: نگران نیستم. منو تو همیشه توی یه قایقیم...باهم حذف میشیم..
_حداقلش من گربه نیستم بترسم از غرق شدن...
لیوان در دستش را بالا آورد و به سمتم آمد و شرارت بار گفت:
جونگوون: پس بیا یکم امادت کنم که از خیسی و غرق شدن نترسی و جا نزنی...
با خنده فرار کردم و به سمت نیکی رفتم و پشتش قایم شدم.
نیکی: منو درگیر کثافت کاری هاتون نکنید من غرق هم بشم با شما دوتا توی قایق نمیشینم..
ضربه ای به گردنش زدم که با چشم آبی درشت نگاهم کرد.
_ ملت برادرن دارن منم نردبون شهرداری...
به سمت هیسونگ رفتم و پشتش سنگر گرفتم.
جونگوون: فکر کردی بری اونجا در امانی؟
هیسونگ که بدنش از لرزش های خندش تکان می‌خورد بین منو جونگوون ایستاده بود و هر از گاهی توسط من به اینور اونور کشیده میشد تا محتویات لیوان جونگوون رویم نریزد.
جونگوون: قبلا شجاع تر بودیا اینجوری پشت کسی قایم نمیشدی... عوارض قرصاته که شجاعتت پریده؟
_یاااا هزار بار گفتم اینو نگو... اصلا ببینم جرات داری بریزی روم یا نه...
از پشت هیسونگ در آمدم و روبه رویش ایستادم که دست تسلیم بالا برد.
جونگوون:اینجا هواخواه زیاد داری میان خفت مون میکنن بی‌خیال...
شونه ای بالا انداختم و برگشتم که برم که گفت:ولی...
سونو:یاااا میون وو مراقب باش...
به سمت جونگوون برگشتم که خیسی را روی صورتم احساس کردم و بعد آن شلیک خنده بچه ها بود که به هوا پرتاب شد.