رمان THE EDICTION
فصل دوم رمان THE EDICTION (اعتیاد) پارت نوزدهم
×باشه نزن... تا تو یه چرخی توی فروشگاه بزنی و وسایل مورد نیازت رو برداری من زودی میرسم...
_جونگ سونگ فق...
×میدونممم... به کسی نمیگم میون وو حواسش پرته و بالا خونه رو اجرا داده...
خنده ریزی کرد و تلفن را قطع کرد. ایشششش... بی ادب...
نگاهی یه قفسه های مملو از مواد غذایی کردم. دلش خیلی خجسته بود که فکر میکرد که تا او بیاید میتوانم چیزی انتخاب کنم؛ آن هم منی که نمیدانم اصلا چه چیزی میخواهم...
پنج دقیقه ای در فروشگاه قدم زدم و در آن گردش کردم و تنها چیزی که در سبدِ در دستم پیدا میشد انواع ماکارون های رنگارنگ بود که زیادی به آنها علاقه دارم و نتوانستم جلوی خودم برای برنداشتن آنها، بگیرم.
همچنان بی هدف بین قفسه ها پرسه میزدم که صدای نفس نفس زدن کسی را پشت قفسه ها شنیدم و بعد صدای آرام جونگ سونگ که با خود غر غر میکرد به گوشم رسید.
×این سر به هوا کجا رفته؟ چیکار کنم از دست این دختر آخه من؟ اینی که من میشناسم برای اینکه منو حرص بده اینجا هم قایم باشک بازیش میگیره...
_ اونقدر بیکار نشدم که بشینم با تو قایم باشک بازی کنم...
×آااا کامجاگیااا... همیشه باید عین روح ظاهر بشی؟
_تا تو باشی پشت سرم غیبت نکنی...
×چشم خانوم روح محترم ناراحت نشید و منو تسخیر نکنید...
_دقت کردی جدیدا بی مزه شدی؟
×هییی...تو چی دقت کردی چقدر بی ادب شدی؟
_بی ادب الان تویی که... ببین تو این هیری ویری نشستم دارم چیکار میکنم... کیفم رو اوردی؟
×نه خودمو برات هدیه اوردم...
_عه؟ پس که اینطور... این هدیه زیبا پس لطف کنن هزینه همه خریدای منو بدن پس...
برگشتم و یه سمت دیگر قفسه ها رفتم که جونگ سونگ پشت سرم به حرکت درآمد.
×وای پس کارم ساختس...فکر کنم برای خریدای تو black card هم جوابگو نباشه...
_میخواستی شوخی نکنی که شوخی شوخی جدی بشه...
× چیکار کنم که هر کاری هم کنم نمیتونم تو یکی رو ول کنم. تو این مورد واقعا عقلم کمه...
نظرات (۴)