من معمولی نبودم 51

۶ نظر
گزارش تخلف
A
A

-بگو داری منو کجا میبری
+هه
-چیه؟میکشی منو؟بکش!اخرش مرگه دیگه
+بدتر
خودمو از دستش کشیدم بیرون....و رفتم عقب...بدون خواست خودم دوباره روفتم جلوش
-چه غلطی داری میکنی انتونی
ی لبخند شیطانی روی لباش بود...!!
اون داشت منو کنترل میکرد... می برد بالا و پایین و هرکاری که میخواست میکرد ... ولی خودش اصلا تکون نمی خورد همه این کارا رو توی ذهنش میکرد....باذهنش میتونست هرکاری بکنه......
+کثافتتت...
از بالا افتادم زمین و انتونی اومد جلوم واستاد و گفت:بسه یا بازم میخوای
-چ..چ...طوری میتونی این کارو بکنی
+خونتو خیلی راحت کنترل می کنم...
-من... با...ها..ت نمی یامم
+خوب پس انگار واست بس نبوده
دوباره منو برد بالا.....بالای بالا.... چشمامو بستم و جیغ زدم روح من بیدار شوو.....آنتونی سریع منو کبوند زمین و گفت:منو عصبانی نکن.....
-خفه
+هه انگاری ادم نمی شی
منو بلند کرد و تکیه داد به درخت.... گردنمو دید ک کبوده....عصبانی شد و گف:کی این کارو کرده؟!!
+ب تو چه ؟
-کار اونه نه؟
با سکوتم حرفشو تایید کردم.....دیگه گازم نگرفت انتونی دستشو کشید روی زخم گردنم زخمم خوب شده بود ولی فقط جاش مونده بود.... لبشو برد سمت زخمم.... دستمو گذاشتم روی شونش و هولش دادم....رفت عقب و گف:قراره بیهوش شی
+عمرا
سریع ب بالا کشیده شدم... اولش فک کردم انتونیه...ولی بعد فهمیدم اون نیس ...روحم...اون بود...منو میبرد بالا.....چشمامو بستم.... کمرم...کمرم....خیلییی درد می کردد... احساس کردم که کمرم بریده شد... از شدت درد نای جیغ زدن نداشتم.... احساسم درست بود... کمرم بریده بود... جای بریدگی ها خیلی درد نمی کردد یا شایدم من هیچی احساس نمی کردم...چشمامو بستم و گفتم:روح من بدن من برای توست..... و دیگه هیچی یادم نیس هیچی......

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

من معمولی نبودم 51

۷ لایک
۶ نظر

-بگو داری منو کجا میبری
+هه
-چیه؟میکشی منو؟بکش!اخرش مرگه دیگه
+بدتر
خودمو از دستش کشیدم بیرون....و رفتم عقب...بدون خواست خودم دوباره روفتم جلوش
-چه غلطی داری میکنی انتونی
ی لبخند شیطانی روی لباش بود...!!
اون داشت منو کنترل میکرد... می برد بالا و پایین و هرکاری که میخواست میکرد ... ولی خودش اصلا تکون نمی خورد همه این کارا رو توی ذهنش میکرد....باذهنش میتونست هرکاری بکنه......
+کثافتتت...
از بالا افتادم زمین و انتونی اومد جلوم واستاد و گفت:بسه یا بازم میخوای
-چ..چ...طوری میتونی این کارو بکنی
+خونتو خیلی راحت کنترل می کنم...
-من... با...ها..ت نمی یامم
+خوب پس انگار واست بس نبوده
دوباره منو برد بالا.....بالای بالا.... چشمامو بستم و جیغ زدم روح من بیدار شوو.....آنتونی سریع منو کبوند زمین و گفت:منو عصبانی نکن.....
-خفه
+هه انگاری ادم نمی شی
منو بلند کرد و تکیه داد به درخت.... گردنمو دید ک کبوده....عصبانی شد و گف:کی این کارو کرده؟!!
+ب تو چه ؟
-کار اونه نه؟
با سکوتم حرفشو تایید کردم.....دیگه گازم نگرفت انتونی دستشو کشید روی زخم گردنم زخمم خوب شده بود ولی فقط جاش مونده بود.... لبشو برد سمت زخمم.... دستمو گذاشتم روی شونش و هولش دادم....رفت عقب و گف:قراره بیهوش شی
+عمرا
سریع ب بالا کشیده شدم... اولش فک کردم انتونیه...ولی بعد فهمیدم اون نیس ...روحم...اون بود...منو میبرد بالا.....چشمامو بستم.... کمرم...کمرم....خیلییی درد می کردد... احساس کردم که کمرم بریده شد... از شدت درد نای جیغ زدن نداشتم.... احساسم درست بود... کمرم بریده بود... جای بریدگی ها خیلی درد نمی کردد یا شایدم من هیچی احساس نمی کردم...چشمامو بستم و گفتم:روح من بدن من برای توست..... و دیگه هیچی یادم نیس هیچی......