"فرشته‌ای زمینی" | 7th Chapter

۶ نظر گزارش تخلف
Choi Minsoo | Romace Channel
Choi Minsoo | Romace Channel

7th Chapter˚⋆.
برای پیاده‌روی صبح زود زدم بیرون، و سونگهون رو تو راه دیدم . . . اونم داشت پیاده‌روی میکرد؛ به محض دیدن من اومد و ازم یسری سوال پرسید!
درباره همون هاله‌ی دور سرم و بال ها، منم که خیلی صادقم و همه چیز رو گذاشتم کف دستش!

+ سونگهون، من همه چیز رو فقط به تو گفتم، حتی خانواده‌ام هم درباره این موضوع نمیدونن!
- به هیچکس نمیگم! نگران نباش . . .
+ ممنونم [؟]

بالاخره! بالاخره به یه نفر رازم رو گفتم، فکر نکنم دیگه بخوام به کسی بگم[؟]، نه! یونجین؛ یونجین مونده.

- چوی مینسووووووو!
+ یونجینننننن!
- سلام!
+ سلام، چه خبر؟ خوبی؟
- اوهوم!
+ بیا بریم باشگاه! اونجا باید بهت یه چیزایی رو بگم
- درباره فرشته بودنت؟ حتما، بیا حتما بریم!

رفتیم باشگاه و کامل براش توضیح دادم که چجوری اینجوری شد و هر چیزی که نیاز بود بدونه . . .

+ یونجین، من میرم خونه!
- همین الان؟
+ آره
- چه خبره از الان میری خونه؟
+ فردا یه عالمه امتحان داریم هاااا
- حالا یه کاریش میکنیم دیگههههه
+ نه، من الان باید برم سراغ درسام؛ هوم؟
- باشه، برو؛ منم یه نیم ساعت دیگه میرم سراغ درسام
+ خوبه! باید امتحان رو ۲۰ بگیری ها! فهمیدی؟
- خواهشا به ۱۸ تا ۲۰ راضی باش، باشه؟
+ خوبههههه، منتظر نمره قشنگت هستماااا
- باشه، برو دیگه!
+ خداحافظ!
- خداحافظ!

بلاخره یه روز جدیددددد، امروز خیلی خیلی پر انرژی‌امممم؛ خیلی خوبهههه
رفتیم مدرسه و امتحان دادیم، در کمال ناباوری یونجین ۲۰ شد، واقعا خیلی عجیب بود. اشکال نداره مهم اینه که درس خونده و ۲۰ شده، خوبه!
اما . . . چرا سونگهون ۱۸ شد؟ ازش بعید بود که نمره‌ش پایینتر از ۱۹ باشه؛ قضیه چیه؟

°*.
نویسنده: چوی مینسو
https://www.namasha.com/Moa.txt

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

"فرشته‌ای زمینی" | 7th Chapter

۸ لایک
۶ نظر

7th Chapter˚⋆.
برای پیاده‌روی صبح زود زدم بیرون، و سونگهون رو تو راه دیدم . . . اونم داشت پیاده‌روی میکرد؛ به محض دیدن من اومد و ازم یسری سوال پرسید!
درباره همون هاله‌ی دور سرم و بال ها، منم که خیلی صادقم و همه چیز رو گذاشتم کف دستش!

+ سونگهون، من همه چیز رو فقط به تو گفتم، حتی خانواده‌ام هم درباره این موضوع نمیدونن!
- به هیچکس نمیگم! نگران نباش . . .
+ ممنونم [؟]

بالاخره! بالاخره به یه نفر رازم رو گفتم، فکر نکنم دیگه بخوام به کسی بگم[؟]، نه! یونجین؛ یونجین مونده.

- چوی مینسووووووو!
+ یونجینننننن!
- سلام!
+ سلام، چه خبر؟ خوبی؟
- اوهوم!
+ بیا بریم باشگاه! اونجا باید بهت یه چیزایی رو بگم
- درباره فرشته بودنت؟ حتما، بیا حتما بریم!

رفتیم باشگاه و کامل براش توضیح دادم که چجوری اینجوری شد و هر چیزی که نیاز بود بدونه . . .

+ یونجین، من میرم خونه!
- همین الان؟
+ آره
- چه خبره از الان میری خونه؟
+ فردا یه عالمه امتحان داریم هاااا
- حالا یه کاریش میکنیم دیگههههه
+ نه، من الان باید برم سراغ درسام؛ هوم؟
- باشه، برو؛ منم یه نیم ساعت دیگه میرم سراغ درسام
+ خوبه! باید امتحان رو ۲۰ بگیری ها! فهمیدی؟
- خواهشا به ۱۸ تا ۲۰ راضی باش، باشه؟
+ خوبههههه، منتظر نمره قشنگت هستماااا
- باشه، برو دیگه!
+ خداحافظ!
- خداحافظ!

بلاخره یه روز جدیددددد، امروز خیلی خیلی پر انرژی‌امممم؛ خیلی خوبهههه
رفتیم مدرسه و امتحان دادیم، در کمال ناباوری یونجین ۲۰ شد، واقعا خیلی عجیب بود. اشکال نداره مهم اینه که درس خونده و ۲۰ شده، خوبه!
اما . . . چرا سونگهون ۱۸ شد؟ ازش بعید بود که نمره‌ش پایینتر از ۱۹ باشه؛ قضیه چیه؟

°*.
نویسنده: چوی مینسو
https://www.namasha.com/Moa.txt