نمانده است
نوری به خلوت این شب و اختر نمانده است
هر طرف دشمنی است و یاور نمانده است
دریای بغض و غصه به جانم خروش کرد
قویم شکست و طاقت و لنگر نمانده است
از نای خسته نغمه شادی نمی تراود
دیگر نوای مستی و ساغر نمانده است
گفتم که عشق مرهم دردم شود ولی
زخمی عمیق مانده و خنجر نمانده است
رفت آن که با نگاهش دل را ز جا کشید
دیگر امید و دیدن دلبر نمانده است
محمد خوش بین
نظرات