سرمشق | مثل فرزند خودم
در دوران تبعید سید، در ایرانشهر سیل مهیبی آمد. صبح روز بعد از سیل، او و چند نفر دیگر برای امدادرسانی به بیرون شهر رفتند. خانههایی که در دره قرار داشت، همه خراب شده بود. سید دید یک خانوادهی بلوچ از دور به طرفشان میآید. بر دستان مرد خانواده، کودکی خوابیده بود. وقتی نزدیک شدند، معلوم شد کودک مرده است. سید آن لحظه را اینطور توصیف میکند: «این صحنه مرا عمیقا تکان داد و با صدای بلند گریستم. من نسبت به کودکان و زنان حساسیت خاصی دارم. طاقت ندارم کمترین آسیب و اهانتی را به یک کودک یا یک زن حتی در فیلم ببینم. لذا وقتی آن کودک را که در حادثهی سیل جان داده بود دیدم، تحت تأثیر قرار گرفتم و عمیقا گریستم.» آقای راشد یزدی به آقا گفت: «اینها وقتی دیدند شما بیش از خودشان متأثر شدهاید، شگفت زده شدند.»
--------------------------------------------------------------------------
خانه انقلاب اسلامی | www.enghelab.ir
نظرات