نیا کم کم به خواب رفته بود مریم به سمت گوشیش رفت و سریع شماره ی پدرام رو گرفت .پدرام بی هدف توی خیابون قدم میزدوپشت سرهم سیگار میکشید که صدای تلفن اون رو به خودش اورد با تعجب به شماره ی مریم نگاه کرد و دکمه ی سبز رو فشار داد و گفت سلام مریم خانوم چیزی شده؟
-شما کجایین اقا پدرام ؟
-کجا باشم ؟تو خیابونم حالم خرابه بدجور
-بیاین خونه ی ما
پدرام با تعجب گفت چرا اونجا؟
-نیا پیش منه و حالش بدجور بده مطمعنم هردوتون الان بیشتر از هرچیزی به هم نیاز دارید
پدرام لبخندی زد و گفت اومدم
مریم تلفن رو قطع کرد و با خودش گفت تو کار درستی کردی مریم حقشونه همرو ببینند .
شاید 5 دقیقه نگذشته بود که زنگ در اپارتمان رو زدند مریم سریع در رو باز کرد و گفت فقط خیلی تند بیاید داخل اقا پدرام تا کسی ندیده
-باشه اومدم
مریم در ورودی رو باز کرد و پدرام سریع وارد خونه شد و گفت کجاست ؟
-تو اتاقه خوابیده حالش خیلی بده
-حال من از اون بدتره
-یعنی هیچ راهی نیست ؟
-نیا براتون گفته ؟
-اره گفت
پدرام اهی کشید و گفت دارم میسوزم دارم میسوزم از اینکه برامون بریدن و دوختن و بزور تنمون کردند
-درست میشه همه چیز درست میشه
-امیدوارم
پدرام به سمت اتاق خواب رفت و نیا رو دید که با لباس عروس خوابیده خرمن موهای طلاییش روی تخت پخش شده بود پدرام به سمتش رفت و رو لبه ی تخت نشست...
نظرات (۲)