نقد فیلم ناتور دشت
ناتور دشت به کارگردانی سید محمدرضا خردمندان قهوهی تلخی است که از روی آشِ نَپُختهی سینمای ایران که با هیچ شکری پایین نمیرود. این فیلم نمادِ گُسَستِ جامعه با هنرمند شده که با بهانه تراشیدنها در ابتدای خود مانندِ آن که: بر اساس یک داستان واقعی است، میخواهد گُفتمانی غیرِواقعی را لاپوشانی کند. اعتراف میکنم شکل روایتِ قصّه در فیلم با استفاده از رفتارهای پینگپُنگیِ کاراکترها، هرکدام رازی از دیگری در سینه دارند، و غرق شدن در بهمنِ کشفِ ماجرا که در انتها یک پایان غافلگیر کننده بر اساسِ نیازهای دراماتیک دارد، برای بیننده کشمکش و تعلیق بوجود آورده امّا در حقیقت مسئلهی من با چُنین تعلیقی، ناپیدایی و نامفهوم شدنِ اُرگانیکها در داستان است. ما نمیدانیم سرگذشتِ یک جنگلبان که دوست دارد ریاکارانه ناجیِ دختری گُمشده باشد چه خواهد بود؟، نمیدانیم دقیقاً سرنوشت بچه دُزدِ قصّه چرا باید خفقان در قناتی باشد که قرار است با سیمان پُر شود؟، نمیدانیم چترباز چرا و چگونه فضولیاش گُل میکند، فقط به بهانهی شنیدن صداهایی از یک جعبه ابزار نباید بسنده کنیم، و به آن لوکیشن باز میگردد؟، اصلاً بریم سراغ ماجرای مولویان: نمیدانیم چرا از کسی که دوستش دارد استفاده ابزاری میکند با آن پلانِ بیمعنی که دخترِ آن زن توسط پدربزرگ در حال نوازش است و دستِ بابک کریمی باید بوسیده شود، یعنی قُربانی برای پدرش ایثار کرده که با مولولیان عقد شده؟ و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
https://longtake.ir/mag/?p=25858
نظرات