Help! I lost my self again +کپ
تویی که... تویی که شبها فکرت خواب را
از چشمانم میرباید... آن تامبوی ناپدید شدهای که... گودی سیاه زیر چشمانش نشان از دردهای ناگفته داشت با این حال باز هم کسی جویای حالش نبود. چشمهای قهوهای و طرز نگاه کشنده... دریایی از حرف بود ولی مترجمی برایش نبود :)))
ولى من فهمیدم قبل از تو معنی "ایگنور شدن" را نمیدانستم. ممنون و متاسفم که تو آن را برایم در خودت تعریفش کردی:((
تویی که سرتاسر وجودت را منطق فراگرفته بود به طوری که انگار از ابتدا بیحس بودی، اما نامت را بیمطلق نهاده بودند.
حتی تویی که هرگز مورد تقدیر و تحسین قرار نگرفتی اما واقعا در این حد بیاستعداد بودی؟
تو را سرد، بیاحساس، روانی، بیاخلاق، حیوان و ... توصیف میکردند اما تو برایم... همه چیز بودی؟
آری همه اینها در وصف تو بود؛ تو، یعنی خود گمشده من
دنبالت میگشتم که پیدایت کنم اما حال در میانه این جنگل تاریک حس میکنم از من دورتر و دورتر میشی...
نظرات (۱۵)