صدای بیصدا
لمیده بر نرمترین خیالِ آسودهى زمان
تکرار میشود در حافظهى تاریخ
ساعتهاىِ آزگار
هنگامهى آتش است
آسوده بخوابید
شهر در شرم و زوال است
آسوده بخوابید
رگِ آهن بروى زمین در جریان است
آسوده بخوابید
تبرِ سردِ زمستان پشتِ در به کمین است
آسوده بخوابید
خونِ سرخمان روى فرشِ سفیدِ برف در شریان است
آسوده بخوابید
تنِ زمین از آتشِ جانمان در غَلَیان است
آسوده بخوابید
شهر در امن و امان است..........
شعر و صدا : محمدرجبی اوکتای
تدوین و تصویر: سهیل سرداریان
نظرات