آهن و فولاد از یک کوه میآیند برون آن یکی شمشیر گردد دیگری نَعل خَر است
مایه اصل و نَسَب در گردش دوران زَر است
دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شُعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا خَس نشیند قَعر دریا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعویِ بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
آهن و فولاد از یک کوره میآیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نَعل خَر است
کُره اَسب، از نجابت از پس مادر رود
کُره خَر، از خریّت پیشِ پای مادر است
کاکل از بالا بلندی رتبهای پیدا نکرد
زلف از افتادگی قابل به مُشک و عَنبر است
سبزه پامال است در زیر درخت میوهدار
دختر هرکس نجیب افتاد مفت شوهر است
جان جانان عیب خود گو عیب مردم را مگو
هرکه عیب خود بگوید از همه بالاتر است
نظرات