خب راستش اومدم یکم باهاتون درد و دل کنم اگه حوصله دارید البته...کپ
خب اونایی که منو میشناسن میدونن من بیشتر اوقات خیلی شادم سعی میکنم به بقیه با مسخره بازی درآوردن و شوخی هام حداقل یکم امید و خوشحالی بدم تا یکم بخندن ولی با کارام خودمو فراموش کردم یادم رفت منی هم هستم که باید خودش هم بخنده منی هم هستم که به خودش اهمیت بده ولی متاسفانه یادم رفت چون فک کردم خوب شدم فک کردم میتونم تمام اتفاق هایی که هرروز برام میوفته رو فرداش فراموش کنم ولی نشد چون کلا نمیشه من خیلی تلاش کردم ولی قرار نیست یادم بره چن روز بیشمار رو از سال گریه کردم و داد زدم و گفتم بسه قرار نیست یادم بره که چطوری بی رحمانه یک ماه بیشتر هم از مامانم هم بابام جدا بودم جوری که من تو یه شهر دیگه بابام تو یه شهر دیگه و مامانمم تو یه شهر دیگه
خب بسه دیگه ببخشید خیلی حرف زدم میدونم این چن وقت خیلی غر زدم ولی شما ببخشید
بوس بوس:)
نظرات (۲۰)