در حال بارگذاری ویدیو ...

متنفرم...

۰ نظر گزارش تخلف
.
.

متنفرم از اینکه دوستای صمیمی قبلیم یا هم کلاسیام منو دوسته صمیمی خودشون میدونن...
چرا یه ادمی مثل رو دوست صمیمی مینامید؟
متنفرم... من دوستی ندارم... نیازی ام ندارم...شایدم دارم خودمو گول میزنم...
وقتی میبینم بقیه با دوستاشون میرن بیرون... باهاشون استوری میزارن... گروه میزنن... خوش میگذرونن...باهاشون راجب چیزای مختلف حرف میزنن...وقتی این چیزا رو میبینم... ارزو میکنم همه تنها باشن...نخندن... گریه کنن... تنها باشن... دوستی نداشته باشن... دلم میخواد تک تک چیزایی که تجربه کردم همه تجربه کنن...اینقدر از دسته ادمای دور و ورم عصبیم...اینقدر عصبیم و نمیتونم کاری کنم...
وقتی میشنوم یکی با دوستاش رفته بیرون اتیش میگیرم...نمیخوام با دوستاشون خوش بگذرونن..نمیخوام...نمیخوام چت کنن...تنها باشن...عین من...مگه من از اونا چی کم دارم که باید اینطوری زندگی کنم؟فقط باید نگاشون کنم حسرت بخورم...به قدری تنهام که... دلم نمیخواد حتی نزدیک ترین کسم شاد باشه... اینقدر عصبیم که دلم میخواد همه ناراحت و تنها باشن... چرا من؟ چرا من انتخاب کردم اینجوری باشم؟
خسته ام از بس همه بهم در خواست دوستی دادن و من بدون گفتن دلیل رد کردم...
بهشون چی بگم؟
بگم بخاطر مامانم باهاتون دوست نمیشم؟
یدفعه غیب میشم؟
یدفعه از گروه لفت میدم؟
یدفعه بلاکتون میکنم...
حرفیای بی معنی میزنم؟
چیزایی که نمیفهمین منظورم چیه...فقط کسایی منظورمو میفهمن که از گذشتم و روزایی که دارم میگذرونم خبر دارن...
بگم بخاطر مامانم دوستاشون نمیشم ؟ کی باور میکنه... همشون مسخرم میکنن...
تنها چیزی که دارم یه گوشی و یه پیج و چندتا دوسته مجازیه... بعضی وقتا اهنگ گوش دادن... بعضی وقتا چت کردن با همکلاسیام سر درس... بعضی وقتا صدای اهنگو زیاد کردن و تصور کردن خودم تو شغل رویاییم... ولی تهش؟ هیچی..

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

متنفرم...

۴ لایک
۰ نظر

متنفرم از اینکه دوستای صمیمی قبلیم یا هم کلاسیام منو دوسته صمیمی خودشون میدونن...
چرا یه ادمی مثل رو دوست صمیمی مینامید؟
متنفرم... من دوستی ندارم... نیازی ام ندارم...شایدم دارم خودمو گول میزنم...
وقتی میبینم بقیه با دوستاشون میرن بیرون... باهاشون استوری میزارن... گروه میزنن... خوش میگذرونن...باهاشون راجب چیزای مختلف حرف میزنن...وقتی این چیزا رو میبینم... ارزو میکنم همه تنها باشن...نخندن... گریه کنن... تنها باشن... دوستی نداشته باشن... دلم میخواد تک تک چیزایی که تجربه کردم همه تجربه کنن...اینقدر از دسته ادمای دور و ورم عصبیم...اینقدر عصبیم و نمیتونم کاری کنم...
وقتی میشنوم یکی با دوستاش رفته بیرون اتیش میگیرم...نمیخوام با دوستاشون خوش بگذرونن..نمیخوام...نمیخوام چت کنن...تنها باشن...عین من...مگه من از اونا چی کم دارم که باید اینطوری زندگی کنم؟فقط باید نگاشون کنم حسرت بخورم...به قدری تنهام که... دلم نمیخواد حتی نزدیک ترین کسم شاد باشه... اینقدر عصبیم که دلم میخواد همه ناراحت و تنها باشن... چرا من؟ چرا من انتخاب کردم اینجوری باشم؟
خسته ام از بس همه بهم در خواست دوستی دادن و من بدون گفتن دلیل رد کردم...
بهشون چی بگم؟
بگم بخاطر مامانم باهاتون دوست نمیشم؟
یدفعه غیب میشم؟
یدفعه از گروه لفت میدم؟
یدفعه بلاکتون میکنم...
حرفیای بی معنی میزنم؟
چیزایی که نمیفهمین منظورم چیه...فقط کسایی منظورمو میفهمن که از گذشتم و روزایی که دارم میگذرونم خبر دارن...
بگم بخاطر مامانم دوستاشون نمیشم ؟ کی باور میکنه... همشون مسخرم میکنن...
تنها چیزی که دارم یه گوشی و یه پیج و چندتا دوسته مجازیه... بعضی وقتا اهنگ گوش دادن... بعضی وقتا چت کردن با همکلاسیام سر درس... بعضی وقتا صدای اهنگو زیاد کردن و تصور کردن خودم تو شغل رویاییم... ولی تهش؟ هیچی..