رمان •◈اِلِــنٰآ◈• پارت ۱

قسمت اول رمان ها

۲ ویدیو
_Pishi_ -۲ / ۲

رمان «من و داداشیم» پارت ۱(نظرتونو بگید)

۳۶ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

نگاهی تو آیینه به خودم انداختم..قد بلند و اندامی متناسب و به اصطلاح خوش هیکل..شلوار تنگی به رنگ سبز لجنی..مانتو کتی چریکیم که زیرش یه لباس آستین بلند مشکی ساده تا بالای زانوم پوشیده بودم..شال رنگ شلوارم رو سرم انداختم و موهای بلندم که یه وری بافته بودمو باهاش پنهان کردم..روی صندلی میز آرایشم نشستم..صورتمو نزدیک آیینه کردم و رو خودم دقیق شدم..صورت گرد با چشم و آبروی قهوه ای..آبروهای دخترونه و تمیز..چشمای درشت با مژه های پر و بلند..دماغی قلمی و متناسب..لب خوش فرم و قلوه ایم..همه و همه باعث میشد که دوستام فحش بارونم کنن..رژ صورتی معروف خودمو روی لبام کشیدم تا رنگ بگیره..گوشیمو برداشتم و انداختم تو کیفم..کیفمو گذاشتم رو دوشم و از اتاق خارج شدم..صدای تلوزیون تا توی اتاق میومد..آراد روی مبل جلوی تلوزیون لَم داده بود..با شنیدن صدای پام برگشت به سمتم.. نگاه موشکافانه ای انداخت...
- مطمئنی نمی خوای باهات بیام؟؟
کنارش روی مبل نشستم..تو چشمای سبزش نگاه کردم..
+قربون داداش نگرانم...نمیخواد یاسی میاد دنبالم..
دستشو دراز کرد و شالمو کشید جلوتر..
-داداش یاسی هم میاد؟؟
+نمیدونم شاید..ولی به من گفتن یه خودمونی دخترونست...
دستی به موهاش کشید..صدای تلوزیونو کم کرد..
-برگشتنی زنگ بزن بیام دنبالت..تنها نیایا..خودم میام دنبالت...
+اگه دیر وقت بود چی؟
نگاهی به ساعت دیواری بالای تلوزیون انداخت..ساعت پنج و بیست دقیقه بود...
-ساعت ده باید خونه باشی..وای به حالت اگه دهت بشه ده و یه دقیقه...
نگاهی تهدید آمیز بهم کرد..
+داداشی میدونم نگرانی ولی من دیگه بچه نیستم..بیست و دو سالمه..یه امروزو بیخیال شو و گیر نده...
همه ی التماسمو ریختم تو چشمام و بهش نگاه کردم..
-باشه باشه..نمیخواد قیافتو مظلوم کنی..فقط مراقب باش..هر ساعتی هم زنگ بزنی میام دنبالت..
لبخندی از سر خوشحالی زدم و لوپشو بوس کردم..
دستشو کشید رو لپش..
-نکن دختر!..با اون رژ صورتیت بوس کردنت چیه؟؟!!..رژیم کردی...
لب پایینیمو با دندون گاز گرفتم..
+آخ!ببخشید...
با صدای زنگ گوشیم ناخودآگاه به سمت کیفم چرخیدم..کیفمو برداشتم و دنبال گوشیم گشتم..پیداش کردم..نگاهی به صفحه گوشی انداختم..یاسی تک زده بود یعنی من پایینم...
گوشیو پرت کردم تو کیف..بلند شدم..لباسمو صاف کردم...خم شدم تا لپ آراد و ببوسم که دستشو آورد جلو..
نظرات⬇

نظرات (۳۶)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۱(نظرتونو بگید)

۱۵ لایک
۳۶ نظر

نگاهی تو آیینه به خودم انداختم..قد بلند و اندامی متناسب و به اصطلاح خوش هیکل..شلوار تنگی به رنگ سبز لجنی..مانتو کتی چریکیم که زیرش یه لباس آستین بلند مشکی ساده تا بالای زانوم پوشیده بودم..شال رنگ شلوارم رو سرم انداختم و موهای بلندم که یه وری بافته بودمو باهاش پنهان کردم..روی صندلی میز آرایشم نشستم..صورتمو نزدیک آیینه کردم و رو خودم دقیق شدم..صورت گرد با چشم و آبروی قهوه ای..آبروهای دخترونه و تمیز..چشمای درشت با مژه های پر و بلند..دماغی قلمی و متناسب..لب خوش فرم و قلوه ایم..همه و همه باعث میشد که دوستام فحش بارونم کنن..رژ صورتی معروف خودمو روی لبام کشیدم تا رنگ بگیره..گوشیمو برداشتم و انداختم تو کیفم..کیفمو گذاشتم رو دوشم و از اتاق خارج شدم..صدای تلوزیون تا توی اتاق میومد..آراد روی مبل جلوی تلوزیون لَم داده بود..با شنیدن صدای پام برگشت به سمتم.. نگاه موشکافانه ای انداخت...
- مطمئنی نمی خوای باهات بیام؟؟
کنارش روی مبل نشستم..تو چشمای سبزش نگاه کردم..
+قربون داداش نگرانم...نمیخواد یاسی میاد دنبالم..
دستشو دراز کرد و شالمو کشید جلوتر..
-داداش یاسی هم میاد؟؟
+نمیدونم شاید..ولی به من گفتن یه خودمونی دخترونست...
دستی به موهاش کشید..صدای تلوزیونو کم کرد..
-برگشتنی زنگ بزن بیام دنبالت..تنها نیایا..خودم میام دنبالت...
+اگه دیر وقت بود چی؟
نگاهی به ساعت دیواری بالای تلوزیون انداخت..ساعت پنج و بیست دقیقه بود...
-ساعت ده باید خونه باشی..وای به حالت اگه دهت بشه ده و یه دقیقه...
نگاهی تهدید آمیز بهم کرد..
+داداشی میدونم نگرانی ولی من دیگه بچه نیستم..بیست و دو سالمه..یه امروزو بیخیال شو و گیر نده...
همه ی التماسمو ریختم تو چشمام و بهش نگاه کردم..
-باشه باشه..نمیخواد قیافتو مظلوم کنی..فقط مراقب باش..هر ساعتی هم زنگ بزنی میام دنبالت..
لبخندی از سر خوشحالی زدم و لوپشو بوس کردم..
دستشو کشید رو لپش..
-نکن دختر!..با اون رژ صورتیت بوس کردنت چیه؟؟!!..رژیم کردی...
لب پایینیمو با دندون گاز گرفتم..
+آخ!ببخشید...
با صدای زنگ گوشیم ناخودآگاه به سمت کیفم چرخیدم..کیفمو برداشتم و دنبال گوشیم گشتم..پیداش کردم..نگاهی به صفحه گوشی انداختم..یاسی تک زده بود یعنی من پایینم...
گوشیو پرت کردم تو کیف..بلند شدم..لباسمو صاف کردم...خم شدم تا لپ آراد و ببوسم که دستشو آورد جلو..
نظرات⬇