در حال بارگذاری ویدیو ...

سلاح کمری 3 ( شهید ابراهیم هادی )

یا اباالفضل العباس (ع)♥
یا اباالفضل العباس (ع)♥

... دژبان تماس گرفت و ما را معرفی کرد.دقایقی بعد دو تا جیپ از دفتر فرماندهی به سمت درب ورودی آمد.سرهنگ مداح به محض دیدن ما،ابراهیم را بغل کرد و بوسید.با من هم روبوسی کرد و با اصرار،ما را به دفتر فرماندهی برد.
بعد هم ما را به اتاق جلسات برد.حدود بیست فرمانده نظامی داخل جلسه بودند.
آقای مداح مسئول جلسه بود.دو تا صندلی برای ما آورد و ما هم در کنار اعضای جلسه نشستیم.بعد هم ایشان شروع به صحبت کرد:
دوستان،همه شما من را می شناسید.من چه قبل از انقلاب،در جنگ ۹ روزه،چه در سال اول جنگ تحمیلی مدال شجاعت و ترفیع گرفتم.
گروه توپخانه من سخت ترین مأموریت ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عملیات هایش موفق بوده.من سخت ترین و مهم ترین دوره های نظامی را در داخل و خارج کشور گذرانده ام.
اما کسانی بودند و هستند که تمام آموخته های من را زیر سؤال بردند.بعد مثالی زد که:قانون جنگ های دنیا می گویند؛اگر به جایی حمله می کنید که دشمن یکصد نفر تیرو دارد شما باید سیصد نفر داشته باشی.مهمات تو هم باید بیشتر باشد تا بتوانی موفق شوی.بعد کمی مکث کرد و گفت:آقای هادی و دوستانش کارهایی می کردند که عجیب بود.
مثلاً در عملیاتی با کمتر از صد نفر به دشمن حمله کردند،اما بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و یا اسیر می آوردند.من هم پشتیبانی آن ها را انجام می دادم.
خوب به یاد دارم که یکبار می خواستند به منطقه بازی دراز حمله کنند.من وقتی شرایط نیروهای حمله کننده را دیدم به دوستم گفتم:این ها حتماً شکست می خورند.
اما در آن عملیات خودم مشاهده کردم که ضمن تصرف مواضع دشمن،بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند!
یکی از افسران جوان حاضر در جلسه گفت:خُب آقای هادی،توضیح دهید که نحوه عملیات شما به چه صورت بوده تا ما هم یاد بگیریم؟
ابراهیم که سر به زیر نشسته بود گفت:نه اخوی،ما کاری نکردیم،آقای مداح زیادی تعریف کردند،ما کاره ای نبودیم.هر چه بود لطف خدا بود...

شادی روح شهدا صلوات :)

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

سلاح کمری 3 ( شهید ابراهیم هادی )

۱۱ لایک
۴ نظر

... دژبان تماس گرفت و ما را معرفی کرد.دقایقی بعد دو تا جیپ از دفتر فرماندهی به سمت درب ورودی آمد.سرهنگ مداح به محض دیدن ما،ابراهیم را بغل کرد و بوسید.با من هم روبوسی کرد و با اصرار،ما را به دفتر فرماندهی برد.
بعد هم ما را به اتاق جلسات برد.حدود بیست فرمانده نظامی داخل جلسه بودند.
آقای مداح مسئول جلسه بود.دو تا صندلی برای ما آورد و ما هم در کنار اعضای جلسه نشستیم.بعد هم ایشان شروع به صحبت کرد:
دوستان،همه شما من را می شناسید.من چه قبل از انقلاب،در جنگ ۹ روزه،چه در سال اول جنگ تحمیلی مدال شجاعت و ترفیع گرفتم.
گروه توپخانه من سخت ترین مأموریت ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عملیات هایش موفق بوده.من سخت ترین و مهم ترین دوره های نظامی را در داخل و خارج کشور گذرانده ام.
اما کسانی بودند و هستند که تمام آموخته های من را زیر سؤال بردند.بعد مثالی زد که:قانون جنگ های دنیا می گویند؛اگر به جایی حمله می کنید که دشمن یکصد نفر تیرو دارد شما باید سیصد نفر داشته باشی.مهمات تو هم باید بیشتر باشد تا بتوانی موفق شوی.بعد کمی مکث کرد و گفت:آقای هادی و دوستانش کارهایی می کردند که عجیب بود.
مثلاً در عملیاتی با کمتر از صد نفر به دشمن حمله کردند،اما بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و یا اسیر می آوردند.من هم پشتیبانی آن ها را انجام می دادم.
خوب به یاد دارم که یکبار می خواستند به منطقه بازی دراز حمله کنند.من وقتی شرایط نیروهای حمله کننده را دیدم به دوستم گفتم:این ها حتماً شکست می خورند.
اما در آن عملیات خودم مشاهده کردم که ضمن تصرف مواضع دشمن،بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند!
یکی از افسران جوان حاضر در جلسه گفت:خُب آقای هادی،توضیح دهید که نحوه عملیات شما به چه صورت بوده تا ما هم یاد بگیریم؟
ابراهیم که سر به زیر نشسته بود گفت:نه اخوی،ما کاری نکردیم،آقای مداح زیادی تعریف کردند،ما کاره ای نبودیم.هر چه بود لطف خدا بود...

شادی روح شهدا صلوات :)

مذهبی