پادکست روایت ماه | ارتباط با رمان و کتب خارجی
«قسمت ششم»
هیچ بیانی نمیتواند تاریخ را مثل داستان و قصه بیان کند. وقتی درباره تاریخ با زبان غیرهنری حرف می زنیم، مثل این است که از فاصله ده هزار پایی زمین، از شهری عکس برمی داریم. طبیعتاً ابعاد شهر و خیابان های اصلی شهر هم پیداست، اما در آنجا آدم ها چه کار می کنند؟خوبند؟ بدند؟ فقیرند؟ غنی اند؟ راحت اند؟ خوابند؟ دعوا می کنند؟ می رقصند؟ اصلاً هیچ چیزی معلوم نیست. تاریخ از آن بالا، از ده هزار پایی، شهری را عکس برداری می کند و به ما نشان می دهد، [اما] یک وقت هست شما وارد شهر می شوید، البته همهی کوچه های شهر را نمی توانید ببینید، اما دو سه کوچه شهر یا خیابان شهر را می روید، با افرادش حرف می زنید و از خانه ها عکس برمی دارید؛ از اتاقها، از اسباب بازی بچه ها، از بوسیدن یک فرزند توسط مادرش... همه این ها را ترسیم می کنید و در یک عکس جلوی ما می گذارید. البته یک کوچه است، خیابان است، همه شهر نیست، اما می شود آن را تعمیم داد... این زبان هنر از تاریخ است؛ قصه این است.»
من در دوران جوانی زیاد مطالعه میکردم. غیر از کتابهای درسی خودمان که مطالعه میکردم و میخواندم، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و کتاب قصّه و رمان هم میخواندم. به کتاب قصّه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دورهی نوجوانی خواندم. شعر هم میخواندم. من با بسیاری از دیوانهای شعر، در دورهی نوجوانی و جوانی آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم و چون درس عربی میخواندم و با زبان عربی آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آنها را در دورهی نوجوانی خواندم و یادداشت کردم (دفتر کوچکی داشتم که یادداشت میکردم). احادیثی را که دیروز، یا همین هفته نگاه کرده باشم، یادم نمیماند ـ مگر اینکه یادآوری وجود داشته باشد ـ اما آنهایی را که در آن دوره خواندم، کاملا یادم است...
من خیلی کتاب نگاه میکردم، منزل ما هم کتاب زیاد بود. پدرم کتابخانهی خوبی داشت و خیلی از کتابها هم برای من مورد استفاده بود. البته خود ما هم کتاب داشتیم، کرایه هم میکردیم. نزدیک منزل ما کتابفروشی کوچکی بود که کتاب، کرایه میداد. من رمان و اینها که میخواندم، معمولاً از آنجا کرایه میکردم......
--------------------------------------------------------------------------
خانه انقلاب اسلامی | www.enghelab.ir
نظرات