در حال بارگذاری ویدیو ...

Desiree Novel

ʀᴀʏʟᴀ -۵۴ / ۳

Desiree Novel _ Episode 1 Goodbye Christmas Part 3

ʀᴀʏʟᴀ
ʀᴀʏʟᴀ

_ اه تو هم با شوهر خواهرت..
اخلاق و رفتار جونگکوک،هیچوقت برای دوستاش قابل تحمل نبود و دلیلش کارهایی بود که انجام میداد اون هیچوقت کارهای مخصوص سن خودش باشه انجام نمیداد اونوو با ورود معلم حرف دیگه ای نزد و با قدم های بلند به سمت ته کلاس حرکت کرد،چیزی نگذشته بود که در باز شد و دختر مو بلوندی که آرایش غلیظی روی صورتش داشت وارد کلاس شد؛کیف صورتی رنگی توی دستش بود و پیراهن و دامن قرمزی پوشیده بود،جونگکوک در حالی که با ابرو بالا رفته نگاهش میکرد،آروم زیر لب زمزمه کرد:
_ شبیه عجوزه هاست!
به محض ورود دختر، خانم کانگ هم با لبخند وارد شد و پشت میزش نشست.
_ خب بچه ها فکر کنم فهمیدین که یه دانش آموز جدید داریم،من چیزی نمیگم که خودتون بعدا باهاش آشنا شین،فقط بدونین که اسمش سانا است.
نفسی گرفت و کتابش رو باز کرد:
_ امروز میخوام در مورد تاریخ استقلال کره باهاتون صحبت کنم،کسی هست که چیزی در موردش بدونه؟
جیهیون از جاش بلند شد و با صدای بلندی گفت:
_ بعد از اینکه ژاپن توی جنگ با روسیه پیروز شد،کره به مستع... مس..
جونگکوک پوفی کرد و با بی حوصلگی کلمه ای که جیهیون نمیتونست کامل کنه رو ادامه داد:
_ مستعمره، در واقع از ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۵ طول کشید،توی این سال ها مردم کره در اون زمان توی سئول،دگو، بوسان، پیونگ یانگ و اینچئون که متعلق به ژاپن بودن بیست و پنج سال شورش گسترده و یازده شورش سطحی انجام دادن که این شهر ها رو تحت‌ تاثیر قرار داد.
نفسی گرفت و در حالی که به چشم های مات زده معلمش زل زده بود گفت:
_ شورش ها اونقدر زیاد بود که در سال ۱۹۱۹ توی پیونگ یانگ حکومتی به وجود اومد، با نام دولت در تبعید کره.. که هدفش بیرون کردن ژاپنی ها از کره بود... بالاخره توی سال...
_ اههم جونگکوک عزیزم، تو خیلی کتاب میخونی؟
نه تنها خیلی کتاب میخوند،بلکه از کتاب های درسی قدیمی خواهرش هم استفاده کافی میبرد.
نفس عمیقی کشید و سرش رو به علامت مثبت تکون داد،خانم کانگ خندید و به عینکش اشاره کرد:
_ نمره چشمت چنده؟
_ یکیش یکه و اون یکی یک و نیم.
_ ازشون مراقبت کن باشه؟
لبخندی زد و عینکش رو صاف کرد، با صدای آرومی گفت،:
_ بقیش رو نگم؟
خانوم کانگ خندید و با مهربانی نگاهش کرد:
_ بهتره یه چیزی برای درس دادن داشته باشم،درسته؟ تو داشتی کل کتاب رو خلاصه میکردی.
جونگکوک هم با خجالت خندید، حرف دیگه ای نزد و صاف نشست تا به حرف های معلمش گوش بده.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

Desiree Novel _ Episode 1 Goodbye Christmas Part 3

۹ لایک
۰ نظر

_ اه تو هم با شوهر خواهرت..
اخلاق و رفتار جونگکوک،هیچوقت برای دوستاش قابل تحمل نبود و دلیلش کارهایی بود که انجام میداد اون هیچوقت کارهای مخصوص سن خودش باشه انجام نمیداد اونوو با ورود معلم حرف دیگه ای نزد و با قدم های بلند به سمت ته کلاس حرکت کرد،چیزی نگذشته بود که در باز شد و دختر مو بلوندی که آرایش غلیظی روی صورتش داشت وارد کلاس شد؛کیف صورتی رنگی توی دستش بود و پیراهن و دامن قرمزی پوشیده بود،جونگکوک در حالی که با ابرو بالا رفته نگاهش میکرد،آروم زیر لب زمزمه کرد:
_ شبیه عجوزه هاست!
به محض ورود دختر، خانم کانگ هم با لبخند وارد شد و پشت میزش نشست.
_ خب بچه ها فکر کنم فهمیدین که یه دانش آموز جدید داریم،من چیزی نمیگم که خودتون بعدا باهاش آشنا شین،فقط بدونین که اسمش سانا است.
نفسی گرفت و کتابش رو باز کرد:
_ امروز میخوام در مورد تاریخ استقلال کره باهاتون صحبت کنم،کسی هست که چیزی در موردش بدونه؟
جیهیون از جاش بلند شد و با صدای بلندی گفت:
_ بعد از اینکه ژاپن توی جنگ با روسیه پیروز شد،کره به مستع... مس..
جونگکوک پوفی کرد و با بی حوصلگی کلمه ای که جیهیون نمیتونست کامل کنه رو ادامه داد:
_ مستعمره، در واقع از ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۵ طول کشید،توی این سال ها مردم کره در اون زمان توی سئول،دگو، بوسان، پیونگ یانگ و اینچئون که متعلق به ژاپن بودن بیست و پنج سال شورش گسترده و یازده شورش سطحی انجام دادن که این شهر ها رو تحت‌ تاثیر قرار داد.
نفسی گرفت و در حالی که به چشم های مات زده معلمش زل زده بود گفت:
_ شورش ها اونقدر زیاد بود که در سال ۱۹۱۹ توی پیونگ یانگ حکومتی به وجود اومد، با نام دولت در تبعید کره.. که هدفش بیرون کردن ژاپنی ها از کره بود... بالاخره توی سال...
_ اههم جونگکوک عزیزم، تو خیلی کتاب میخونی؟
نه تنها خیلی کتاب میخوند،بلکه از کتاب های درسی قدیمی خواهرش هم استفاده کافی میبرد.
نفس عمیقی کشید و سرش رو به علامت مثبت تکون داد،خانم کانگ خندید و به عینکش اشاره کرد:
_ نمره چشمت چنده؟
_ یکیش یکه و اون یکی یک و نیم.
_ ازشون مراقبت کن باشه؟
لبخندی زد و عینکش رو صاف کرد، با صدای آرومی گفت،:
_ بقیش رو نگم؟
خانوم کانگ خندید و با مهربانی نگاهش کرد:
_ بهتره یه چیزی برای درس دادن داشته باشم،درسته؟ تو داشتی کل کتاب رو خلاصه میکردی.
جونگکوک هم با خجالت خندید، حرف دیگه ای نزد و صاف نشست تا به حرف های معلمش گوش بده.